❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating Retaliation"
" #تلافی_ویرانگر "
#Part4
☆☆☆
عضوی از باند مافیایی بلک وولف(گرگ سیاه) بودن خیلی وسوسه انگیز به نظر میرسید مخصوصا وقتی که آلفا جم بهت وعده یه عالمه پول داده باشه...
اما وقتی رفتیم به باشگاه عمارت و سالن تیر اندازی برای اموزش اصول اولیه دفاع شخصی، به کل از غلطی که کرده بودم پشیمون شدم!
ـــ محکم تر بگیرش مگه جون نداری؟
حدودا 50 تا دختر ورزیده به علاوه من و الفا جم تو سالن تیر اندازی بودیم، از صدای داد پر تحکم الفا جم سالن تو سکوت فرو رفته بود و هیچکس جرعت تکون خوردن نداشت!
با بیچارگی کلت مشکی که خیلی برام سنگین بود رو با دوتا دستام گرفتم و به سمت هدف شلیک کردم. از صدای بلندش و لگدی که اسلحه به سمت عقب پرت کرد، خودم افتادم رو زمین!
صدای خنده ریز و پر تمسخر دخترا اشک به چشمم اورد. من تو عنرم حتی تفنگ ابپاش دستم نگرفته بودم چه برسه به تفنگ واقعی!
ـــ اینجوری میخاستی عشوی از باند بشی؟
به قد بلند و هیکل تراشیده جذابش نگاه کردم: منـ...من نمیتونم... .
آلفا جم غرید: البته که میتونی، تموم کسایی که اینجان یه زمانی از تو بدتر بودن، اما الان هر کدوم از اونا یه لشکر رو تنهایی حریفن...اینجا، تو قلمرو من جایی برای افراد ضعیف نیست، میخای عضوی از ما باشی یا نه؟
من: منــ... .
داد زد: میخای؟
سرو رو تکون دادم: میخام.
ـــ صداتو نمیشنوم.
بلند گفتم: میـخامم!
ـــ بلند تر!
ازجام بلند شدم، سرم رو بالا گرفتم، تو چشمای طوسیش زل زدم و با داد گفتم: میخـــام عضوی از این باند لعنتی باشم!
دستش رو زد به کمرش و نیشخند زد:گود گرل!
☆☆☆
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating Retaliation"
" #تلافی_ویرانگر "
#Part4
☆☆☆
عضوی از باند مافیایی بلک وولف(گرگ سیاه) بودن خیلی وسوسه انگیز به نظر میرسید مخصوصا وقتی که آلفا جم بهت وعده یه عالمه پول داده باشه...
اما وقتی رفتیم به باشگاه عمارت و سالن تیر اندازی برای اموزش اصول اولیه دفاع شخصی، به کل از غلطی که کرده بودم پشیمون شدم!
ـــ محکم تر بگیرش مگه جون نداری؟
حدودا 50 تا دختر ورزیده به علاوه من و الفا جم تو سالن تیر اندازی بودیم، از صدای داد پر تحکم الفا جم سالن تو سکوت فرو رفته بود و هیچکس جرعت تکون خوردن نداشت!
با بیچارگی کلت مشکی که خیلی برام سنگین بود رو با دوتا دستام گرفتم و به سمت هدف شلیک کردم. از صدای بلندش و لگدی که اسلحه به سمت عقب پرت کرد، خودم افتادم رو زمین!
صدای خنده ریز و پر تمسخر دخترا اشک به چشمم اورد. من تو عنرم حتی تفنگ ابپاش دستم نگرفته بودم چه برسه به تفنگ واقعی!
ـــ اینجوری میخاستی عشوی از باند بشی؟
به قد بلند و هیکل تراشیده جذابش نگاه کردم: منـ...من نمیتونم... .
آلفا جم غرید: البته که میتونی، تموم کسایی که اینجان یه زمانی از تو بدتر بودن، اما الان هر کدوم از اونا یه لشکر رو تنهایی حریفن...اینجا، تو قلمرو من جایی برای افراد ضعیف نیست، میخای عضوی از ما باشی یا نه؟
من: منــ... .
داد زد: میخای؟
سرو رو تکون دادم: میخام.
ـــ صداتو نمیشنوم.
بلند گفتم: میـخامم!
ـــ بلند تر!
ازجام بلند شدم، سرم رو بالا گرفتم، تو چشمای طوسیش زل زدم و با داد گفتم: میخـــام عضوی از این باند لعنتی باشم!
دستش رو زد به کمرش و نیشخند زد:گود گرل!
☆☆☆
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۲k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.