[عشق در شب مافیا]
[عشق در شب مافیا]
(p9)
یهویی دیدم همه ی بادیگارد ها تعظیم کردن یونگی اومد تو اتاقم با دیدم این وضعیت چشماش چهار تا شد
+چه خبره؟
_جناب هر شخصیو استخدام میکنه اینجوری میشه
(علامت سوک -- ) (سوک بادیگارد اصلی ا.تس)
--خانم لی ولی شما نمیتونین با رئیس اینجوری صحبت کنین
با اسلحه رفتم سمتش اسلحه رو گذاشتم روی پیشونیش که دستاشو بالا برد
_خیلی ناراحتی؟ میتونستی خودت مثل همیشه شاممو بیاری نه اینکه بزاری هرکسی شاممو بیاره (عصبی)
--ببخشید خانم لی
_نشنیدم..بلندتر
--ببخشید خانم لی
_الان اوکیه برید بیرون
دیدم بادیگاردا همینجوری وایستادن
_مگه نگفتم گمشید بیرون؟ (با جیغ)
همشون بدو بدو رفتن
یونگی هم خواست بره
_یونگی تو وایستا
+باشه
_الان اگه اون اسلحه نبود من مرده بودم...خبببب اون کی بود؟
+نمیدونم..ما اصلا همچین شخصی استخدام نکردیم
_هوفففف...نمیخوام پیگیر باشید..
+چرا؟
_چرا نداره..
+باشه
دستمو روی خون صورتم کشیدم
+هعییییی ا.ت ببخشید
_برو بیرون فقط
+باشه بیب مراقب باش
بعد رفتن یونگی چند مین بعد رفتم یه دوش گرفتم اومدم یه لباس ساده پوشیدم
_سوووووک
--بله خانم؟
_بیا تو
درو باز کرد اومد داخل
--بله خانم؟
_من میرم حیاط یکم..بگو اینجارو جمع کنن کامل تمیز کنن
--بله خانم
رفتم حیاط یه آبنبات برداشتم گذاشتم دهنت
×ا.تتتتتتتتت خوبی؟
_اوهوم
×اون بیشرف کی بود هااا؟
_نمیدونم...یه رئیس گفتم پیگیر نباشه..
×رئیس نگو دیگهههه منکه همهچیزو میدونم
_هیشششش
×باشه باو
+خانم کیم هانا میتونم با خانم لی تنها باشم؟
×ب...بله رئیس
(p9)
یهویی دیدم همه ی بادیگارد ها تعظیم کردن یونگی اومد تو اتاقم با دیدم این وضعیت چشماش چهار تا شد
+چه خبره؟
_جناب هر شخصیو استخدام میکنه اینجوری میشه
(علامت سوک -- ) (سوک بادیگارد اصلی ا.تس)
--خانم لی ولی شما نمیتونین با رئیس اینجوری صحبت کنین
با اسلحه رفتم سمتش اسلحه رو گذاشتم روی پیشونیش که دستاشو بالا برد
_خیلی ناراحتی؟ میتونستی خودت مثل همیشه شاممو بیاری نه اینکه بزاری هرکسی شاممو بیاره (عصبی)
--ببخشید خانم لی
_نشنیدم..بلندتر
--ببخشید خانم لی
_الان اوکیه برید بیرون
دیدم بادیگاردا همینجوری وایستادن
_مگه نگفتم گمشید بیرون؟ (با جیغ)
همشون بدو بدو رفتن
یونگی هم خواست بره
_یونگی تو وایستا
+باشه
_الان اگه اون اسلحه نبود من مرده بودم...خبببب اون کی بود؟
+نمیدونم..ما اصلا همچین شخصی استخدام نکردیم
_هوفففف...نمیخوام پیگیر باشید..
+چرا؟
_چرا نداره..
+باشه
دستمو روی خون صورتم کشیدم
+هعییییی ا.ت ببخشید
_برو بیرون فقط
+باشه بیب مراقب باش
بعد رفتن یونگی چند مین بعد رفتم یه دوش گرفتم اومدم یه لباس ساده پوشیدم
_سوووووک
--بله خانم؟
_بیا تو
درو باز کرد اومد داخل
--بله خانم؟
_من میرم حیاط یکم..بگو اینجارو جمع کنن کامل تمیز کنن
--بله خانم
رفتم حیاط یه آبنبات برداشتم گذاشتم دهنت
×ا.تتتتتتتتت خوبی؟
_اوهوم
×اون بیشرف کی بود هااا؟
_نمیدونم...یه رئیس گفتم پیگیر نباشه..
×رئیس نگو دیگهههه منکه همهچیزو میدونم
_هیشششش
×باشه باو
+خانم کیم هانا میتونم با خانم لی تنها باشم؟
×ب...بله رئیس
۵.۰k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.