فیک: فصل دوم «فقط من، فقط تو »
پارت •23/
پرده رو کنار زدم که با یونگی که دست ب جیب ایستاده بود رو ب رو شدم
تهیونگ : تو؟
یونگی: اومدم اتم رو ببرم
تهیونگ : خفشووچطور اومدی اینجا
یونگی ابرویی بالا انداخت و
یونگی: ب راحتی
یونگی تهیونگ رو پس زد و ب طرف ات رفت
و تهیونگ پشت سرش رفت و از شونه ش گرفت ولی یونگی باز هم پسش زد رو تخت نشست و موهای ات رو نوازش میکرد ک تهیونگ عصبی ب سمتش رفت که
بوفففففف
یونگی تهیونگ رو با اسلحه ای که دستش بود غرق خون کرد .......
تهیونگ با خیسی صورت و گردنش که خبر از عرق کردنش میداد چشماش رو باز کرد سریع به ات نگاهی کرد ک غرق خواب بود . از جاش بلند شد و دستی ب موهاش کشید
این دیگه چ خواب لعنتی بود ب سمت دستشویی رفت و آبی به سر و صورتش زد اومد ذهنش درگیر بود ترسیده بود اون نمی تونست ات رو از دست بده دوباره نگاهی بهش انداخت و سرش رو روی سینش فشار داد. محکم بغلش کرد
هیچکس اون رو نمیتونست ازش بگیره هیچکس ک دوباره ب خواب فرو رفت
صبح با صدا کردن های ات و قر قر هاش ک دست ب کمر بالا سرش ایستاده بود بیدار شد
ات : یاااااا پاشو خوابالو
ته تههههه
تهیونگ با صدای خش دار و دارکی لب زد
تهیونگ : اوه بیبی بیداری؟
ات : ن پ خوابم
و ی لگد آرومی بهش زد
ات : پاشو حاضر شو دیر داره میشه
ک تهیونگ از دستش گرفت و طبق معمول اون رو محاصره کرد
تهیونگ : قانون اول زندگی
بوسه ی صبحانه هر روز قبل از صبح بخیر گفتن واجب میباشد بیب ک ات رو بوسید
و دستش رو روی قلب ات گذاشت
تهیونگ : چرا انقد تند. میزنه؟
شرط پارت بعد121تا لایک و کامنت بدون تکرار 🤍
پرده رو کنار زدم که با یونگی که دست ب جیب ایستاده بود رو ب رو شدم
تهیونگ : تو؟
یونگی: اومدم اتم رو ببرم
تهیونگ : خفشووچطور اومدی اینجا
یونگی ابرویی بالا انداخت و
یونگی: ب راحتی
یونگی تهیونگ رو پس زد و ب طرف ات رفت
و تهیونگ پشت سرش رفت و از شونه ش گرفت ولی یونگی باز هم پسش زد رو تخت نشست و موهای ات رو نوازش میکرد ک تهیونگ عصبی ب سمتش رفت که
بوفففففف
یونگی تهیونگ رو با اسلحه ای که دستش بود غرق خون کرد .......
تهیونگ با خیسی صورت و گردنش که خبر از عرق کردنش میداد چشماش رو باز کرد سریع به ات نگاهی کرد ک غرق خواب بود . از جاش بلند شد و دستی ب موهاش کشید
این دیگه چ خواب لعنتی بود ب سمت دستشویی رفت و آبی به سر و صورتش زد اومد ذهنش درگیر بود ترسیده بود اون نمی تونست ات رو از دست بده دوباره نگاهی بهش انداخت و سرش رو روی سینش فشار داد. محکم بغلش کرد
هیچکس اون رو نمیتونست ازش بگیره هیچکس ک دوباره ب خواب فرو رفت
صبح با صدا کردن های ات و قر قر هاش ک دست ب کمر بالا سرش ایستاده بود بیدار شد
ات : یاااااا پاشو خوابالو
ته تههههه
تهیونگ با صدای خش دار و دارکی لب زد
تهیونگ : اوه بیبی بیداری؟
ات : ن پ خوابم
و ی لگد آرومی بهش زد
ات : پاشو حاضر شو دیر داره میشه
ک تهیونگ از دستش گرفت و طبق معمول اون رو محاصره کرد
تهیونگ : قانون اول زندگی
بوسه ی صبحانه هر روز قبل از صبح بخیر گفتن واجب میباشد بیب ک ات رو بوسید
و دستش رو روی قلب ات گذاشت
تهیونگ : چرا انقد تند. میزنه؟
شرط پارت بعد121تا لایک و کامنت بدون تکرار 🤍
۸۳.۵k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.