نگاهم کرد

.
نگاهم کرد
و کلماتی میان ما معلق بودند
که چشم هایش دست دراز کردند
هرکدام را بردارند، نشد،
نشد
و تیزی نگاهش بر صورتم خط انداخت
که(تنها رسیده به بن بست
سکوتی در دهانم ست
که هرشب تکه ای از آن را
درست توی صورت آینه تف میکنم)
کلماتی در هوا معلق اند
کلماتی در هوا معلق اند
و آدمی که در انزوای خودش مرده ست
پیش از آب و نان
طعم واژه را از یاد برده ست

#لیلاکردبچه
#کلاغمرگی
دیدگاه ها (۲)

..هیچ‌کس نمی‌داندساعت‌ها خیره شدن به آسمانیکه پشت میله‌های پ...

.با هر واژه ای که می آفرینندچندهجا از سکوت دنیا کم می کنندو ...

.هنوز قهوه‌های کافه نادری خوب‌اندهنوز بدیع‌زاده خوب می‌خوانَ...

دوست داشتنی ترین رابطه ها...رابطه هایی دو طرفه اند …یعنی هر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط