هیچکس نمیداند

.
.
هیچ‌کس نمی‌داند
ساعت‌ها خیره شدن به آسمانی
که پشت میله‌های پنجره محبوس مانده، چه حسی دارد
و ساعت‌ها خیره شدن به پرنده‌هایی
که در قفسی بزرگ‌تر پرواز می‌کنند

هیچ‌کس نمی‌داند چقدر سخت است
وقتی پرده‌ها از بوی دست‌هایت خسته می‌شوند
و آسمان هرچه فکر می‌کند
بوی بال‌هایت را به خاطر نمی‌آورد

هیچ‌کس نمی‌داند
.
.
.
و تمام روز، آینه‌ها را دنبال لبان کودکی‌ات می‌گردی
و زل می‌زنی به چروک تازه‌ای
که زاویۀ تازه‌ای از صورتت را کشف کرده است
زل می‌زنی
ساعت‌ها و ساعت‌ها
.
.
.
آی ساعت‌ها
ساعت‌ها
چگونه چمدانِ کهولتم را به فردا خواهید رساند؟
با عقربه‌هایی که همیشه روی حالا ایستاده‌اند
و چگونه با لبان کودکی‌ام نخندم
در آینه‌هایی که یقین دارند عقربه‌ها
تمام عمر، برعکس چرخیده‌اند

#لیلاکردبچه
صدایم را از پرنده‌های مرده پس بگیر
دیدگاه ها (۲)

.با هر واژه ای که می آفرینندچندهجا از سکوت دنیا کم می کنندو ...

..گفتی می آییو یاد اخبار هواشناسی افتادمکه لذت باران های بی ...

.نگاهم کرد و کلماتی میان ما معلق بودندکه چشم هایش دست دراز ک...

.هنوز قهوه‌های کافه نادری خوب‌اندهنوز بدیع‌زاده خوب می‌خوانَ...

part 1:

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط