پرنده افسون شده

پرنده افسون شده'۱۰'
یهو لانا جیغ بلندی زد همه تو شوک حرکت ا/ت بودن که یهو ا/ت گفت:جنازشو بردارین یه جا بندازین
مینهو:چی؟نه اون باید بره بیمارستان مگر نه میمیره
ا/ت:چه بهتر حقشه بمیره
مینهو:ولی...
ا/ت:نمیخوام کسی تو کارم دخالت کنههه(داد)
نامجون:ا/ت چیشده چرا اینجوری میکنی
جیهوپ:ا/ت ما چند وقت اومدیم تورو ببینیم اینجوری میکنی؟آروم باش دختر
نامجون:بیا بریم خونه ا/ت برگرد به خونت
ا/ت:هه خونم؟مطمعنی؟من خیلی وقته خونم پیدا کردم اونم اونجایی که اون پیرمرد و بعضی ها باشن.......(سکوت و نگاه به مینهو و لانا )نمی....یام(لرزش صدا)
نامجون:تو خیلی بد شدی ا/ت ما اینطوری نبود بس کن
ا/ت :گم‌شین بیرون(سرد و بی احساس)
فردا که میام عمارت اونجا همو می‌بینیم
مینهو:دخترم
ا/ت:دخترم؟جدی میگی واقعا؟
شوخیت گرفته لی مینهو؟؟؟؟
مینهو:دخترم چت شده؟
ا/ت:چم شده؟از وقتی توی سن ۹ سالگی منو فرستادی بین اون همه کار خلاف و مواد و اسلحه انتظار داری چم باشه؟؟؟؟؟؟هاااااا؟(داد)
بابا؟دخترم؟بیخیال شو لی مینهو من از شر اینا گذشتم حداقل میخوام به عنوان قاتل خوبی بمیرم پس برین بیرون از زندگیم
حالا ان برین فردا میام پیشتون شب خوش
همه تو شوک حرفاش مونده بودیم ولی راهی نبود رفتن بیرون مینهو وقتی اون حرفا رو از دختر کوچولوش شنید احساس کرد قلبش مثل زلزله ای چند رشته ای میلرزه اون دختر کوچولوش بود که با لپای نرم مثل ابریشم موهای بلند مشکی بود؟
اون عوض شده بود
هیچ کس انتظار همچین رفتاری رو ازش نداشتن
همه به سمت عمارت رفتن و شب سختی بود چون هیچکس حاضر نبود حرف بزنه و یاد آور اتفاقات هتل بشه
اون دختر قلبش خیلی وقته شکسته بود ترمیمش کرده بود نمی‌خواست دوباره با حس دیدن خانوادش بلرزه و دوباره بخواد بشکنه
پس تصمیم گرفت دل همرو بشکنه(چه شکستن تو شکستنی شد)
فردا عمارت پدربزرگ
پ(پدربزرگ با این علامت نشون میدم)
پ:سفره برای صبحانه داشت چیده میشد و ساعت ۶ صبح بود تازه بیدار شدم ولی بقیه خواب بودن ا/ت هم این موقع بیدار نمیشد
رفتم پایین دیدم همه بیدارن
پ:چی شده؟فک کنم همه ذوق دارین برای اومدن دختر گلتون(تیکه و خنده)
مینهو:اوهوم
لانا:خ هه اره خیلی
زنگ در خورده شد
پ:دخترم ببین کیه این موقع کله سحر
خدمتکار:بله چشم
پ:کیه؟
خدمتکار:ا/....ت؟(بغض اعذاب وجدانی)
یهو ا/ت اومد داخل و همه برگشتن سمتش و نگاش کردن مخصوصا یکی اونم جیمین بود اون دیوونه وار داشت بهش نگاه میکرد احساس می‌کرد این کسی نبود که عاشقش شده بود
پ:ا/...ت(لرزش صدا)
ا/ت:خودمم ولی نه لی ا/ت دختر لی مینهو کیم ا/ت هستم سرپرست تیم ارتش سوریه
دیدگاه ها (۱۳)

پرنده افسون شده_11_

دلمون واست تنگ میشه تانی کوچولو__:)

پرنده افسون شده'۹'ناسناس:من اجازه میگیرمتو این تایم ا/ت برگش...

پرنده افسون شده'۸'مینهو میدونستم امکان داره ا/ت بره جایی که ...

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت اول

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط