نامخاندان جئون
نام:خاندان جئون
PART:57
یوچان برگشت و منو کشید و منو چسبوند به دیوار
ا.ت:چیکار میکنی روانی ولم کن(داد)
یوچان:از همون اول که دیدمت شیفتت شدم
سرشو آورد و میخواست منو ببوسه
ا.ت:من شوهر دارم اگه بفهمه داری اینکارو میکنی میکشتت(عصبی)
یوچان :برام مهم نیست که شوهر داری خانم کوچولو(پوزخند)
شروع کرد به بوسیدنم منم هی تقلا میکردم که ولم کنه ازم جدا شد
یوچان:انقدر تقلا نکن(عصبی)
ا.ت:ولم کننننن(داد . گریه)
و به کارش ادامه داد همینجوری داشت میبوستم منم تقلا میکردم ولی متاسفانه زورش رو نداشتم که یهو افتاد رو زمین
جونگ کوک:عوضی با زن من چیکار میکردییی(عصبی . داد)
جونگ کوک رفت به سمت یوچان روش نشت و هی به صورت یوچان مشت میزد صورت یوچان پر شده بود از خون منم گریه میکردم
بقیه که صدای درگیری شنیده بودن اومدم بالا مامانم .بابام. عمو. زن عمو. بابابزرگ. و آقای کیم همه اومدن تا این صحنه را دیدن اومدن سمت جونگ کوک و به زور جداش کردن
مامان و زن عمو هم اومدن پیش من
م.ت:آ.ت عزیزم خوبی قشنگن؟(نگران)
م.ک:حالت خوبه؟(نگران)
ا.ت:خو . خوبم(کریه)
کیم:جونگ کوک چرا پسر منو میزدی؟(عصبی)
جونگ کوک:چون اون داشت.......
ا.ت:داشت منو به زور میبوسید (گریه)
ب.ت:تو با دختر من چیکار کردی هااااا(داد)
بابا هم رفت به سمت یوچان و هی مشت بهش میزد بقیه هم به زور جداش کردن
ب.گ:آقای کیم واقعا از پسرتون انتظار نداشتم که همچین کاری بکنه(عصبی)
ب.ک:بهتره دیگه بریم و دیگه هیچ وقت پامونو اینجا نمیزاریم(عصبی)
جونگ کوک اومد پیشم
جونگ کوک:بریم(عصبی)
دستمو سفت گرفت و از خونه خارج شدیم بقیه هم پشت سرمون میومدن همه سوار ماشینشون شدن و حرکت کردن جونگ کوک منو پرت کرد رو صندلی و خودشم رفت پشت فرمون نشست معلوم بود خیلی عصبیه
ا.ت:جونگ کو.......
جونگ کوک:خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم(سرد . عصبی)
ا.ت:مگه تقصير من بود؟(بغض)
جونگ کوک:ا.ت بس کن(عصبی)
ا.ت:جونگ کوک گوش ک..........
که یک طرف صورتم سوخت الان چی شد؟
یعنی جونگ کوک بهم سیلی زد؟
جونگ کوک:آ.ت بهت گفتم خفه شووووو(داد)
بغضم شکست و گریه کردم
جونگ کوک:ساکت باش صدات رو مخمه(عصبی)
سعی کردم جلو خودمو بگیرم که صدام در نیاد ماشین رو روشن کرد و رفتیم به سمت خونه
خونه:
PART:57
یوچان برگشت و منو کشید و منو چسبوند به دیوار
ا.ت:چیکار میکنی روانی ولم کن(داد)
یوچان:از همون اول که دیدمت شیفتت شدم
سرشو آورد و میخواست منو ببوسه
ا.ت:من شوهر دارم اگه بفهمه داری اینکارو میکنی میکشتت(عصبی)
یوچان :برام مهم نیست که شوهر داری خانم کوچولو(پوزخند)
شروع کرد به بوسیدنم منم هی تقلا میکردم که ولم کنه ازم جدا شد
یوچان:انقدر تقلا نکن(عصبی)
ا.ت:ولم کننننن(داد . گریه)
و به کارش ادامه داد همینجوری داشت میبوستم منم تقلا میکردم ولی متاسفانه زورش رو نداشتم که یهو افتاد رو زمین
جونگ کوک:عوضی با زن من چیکار میکردییی(عصبی . داد)
جونگ کوک رفت به سمت یوچان روش نشت و هی به صورت یوچان مشت میزد صورت یوچان پر شده بود از خون منم گریه میکردم
بقیه که صدای درگیری شنیده بودن اومدم بالا مامانم .بابام. عمو. زن عمو. بابابزرگ. و آقای کیم همه اومدن تا این صحنه را دیدن اومدن سمت جونگ کوک و به زور جداش کردن
مامان و زن عمو هم اومدن پیش من
م.ت:آ.ت عزیزم خوبی قشنگن؟(نگران)
م.ک:حالت خوبه؟(نگران)
ا.ت:خو . خوبم(کریه)
کیم:جونگ کوک چرا پسر منو میزدی؟(عصبی)
جونگ کوک:چون اون داشت.......
ا.ت:داشت منو به زور میبوسید (گریه)
ب.ت:تو با دختر من چیکار کردی هااااا(داد)
بابا هم رفت به سمت یوچان و هی مشت بهش میزد بقیه هم به زور جداش کردن
ب.گ:آقای کیم واقعا از پسرتون انتظار نداشتم که همچین کاری بکنه(عصبی)
ب.ک:بهتره دیگه بریم و دیگه هیچ وقت پامونو اینجا نمیزاریم(عصبی)
جونگ کوک اومد پیشم
جونگ کوک:بریم(عصبی)
دستمو سفت گرفت و از خونه خارج شدیم بقیه هم پشت سرمون میومدن همه سوار ماشینشون شدن و حرکت کردن جونگ کوک منو پرت کرد رو صندلی و خودشم رفت پشت فرمون نشست معلوم بود خیلی عصبیه
ا.ت:جونگ کو.......
جونگ کوک:خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم(سرد . عصبی)
ا.ت:مگه تقصير من بود؟(بغض)
جونگ کوک:ا.ت بس کن(عصبی)
ا.ت:جونگ کوک گوش ک..........
که یک طرف صورتم سوخت الان چی شد؟
یعنی جونگ کوک بهم سیلی زد؟
جونگ کوک:آ.ت بهت گفتم خفه شووووو(داد)
بغضم شکست و گریه کردم
جونگ کوک:ساکت باش صدات رو مخمه(عصبی)
سعی کردم جلو خودمو بگیرم که صدام در نیاد ماشین رو روشن کرد و رفتیم به سمت خونه
خونه:
- ۶.۶k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط