part³⁸🦖🗿
خیلی زود با هم هماهنگ و همراه شده بودن و متوجه صحنه خالی نبودن.... رقصشون اونقدر زیبا بود که همه گوشه ای ایستاده بودن و اون دو نفر رو تماشا میکردن
ادوارد « واقعا زیباست!
+تا حالا ندیده بودم از حریفت تعریف کنی اِد
ادوارد « اون دو نفر فرق دارن... *پوزخند که البته قراره به زودی یه هدیه خوب دریافت کنن....
جانگ می « وقتی به خودمون اومدیم افراد حاضر در سالن با سوت و جیغ تشویقمون میکردن و نفس نفس میزدیم! کوک یه پسر رویایی بود که از الان همین به پارتنرش حسودی میکردم
کوک « یه چیزی مونده! این رقص ناقصه....
_فرصت تفکری به جانگ می نداد و لب هاش رو آروم روی لب های سرخ دخترک گذاشت! عجیب شیرین و دلنشین بود
جانگ می « حس عجیبی بود! اولین هام رو با کوک تجربه کرده بودم و این بوسه عجیب دلنشین بود..... با کمبود اکسیژن از هم جدا شدیم
کوک « بوی آبنبات میدی و طعم لب هاتم شیرینه! این بوسه یادم میمونه آبنبات
جانگ می « دلم می خواست دفترچه خاطرات زندگیم رو بردارم و امشب رو اون بالا سنجاق کنم.... یا مثلا مدام بزارمش روی دور تکرار و با یادآوری امشب قلبم به پرواز در بیاد
کوک « یه کم استراحت کن
جانگ می « نرو.... وقتی نیستی دیگه احساس امنیت نمیکنم!
_نمیدونست امشب خواستنی تر از همیشه شده یا چشماش جور دیگه ای جانگ می رو میبینه! دخترک رو دوباره در آغوش کشید و محکم بغلش کرد.....
کوک « حتی اگه دیواری بین ما کشیده بشه بازم من اون دیوار رو میشکنم و کنارت میمونم دختر شکلاتی من! پس نگران نباش
_اما در تضاد با فضای آروم اون پایین یه نفر اون بالا از شدت خشم قاب های روی دیوار رو شکسته بود! جانگ می نباید به کوک دل میبست و الان نیمی از نقشه اش رو به باد داده بود
+آروم باش اِد!
ادوارد « جانگ می نباید عاشق کوک بشه! همین الانم دیر دست به کار شدم که کار به اینجا کشیده شده....
یک ساعت بعد //
جانگ می « زیاده روی کرده بودم و حالت تهوع بدی گرفته بودم.... کوک و رد وولف رفته بودن بیرون و کوک تاکید کرده بود بدون اطلاعش جایی نرم! همراه یکی از بادیگارد ها به سمت سرویس بهداشتی کاخ رفتم و آبی به دست و صورتم زدم که در باز شد و ادوارد اومد داخل..... تو.. تو اینجا چیکار میکنی؟
ادوارد « خیلی باید مراقب خودت باشی! مردای مست این اطراف زیاده
جانگ می « به شما مربوطه؟
ادوارد « از الان به بعد مربوطه! با زبون خوش میای یا بزور ببرمت؟
جانگ می « من با تو جهنمم نمیام
_جانگ می سرتق و لجباز براش یه جور سرگرمی بود ! به افرادش اشاره کرد کنار بایستن و خودشو آماده مبارزه کرد.... خوبی شکار به سر کشیش بود و جانگ می نمونه بارز یه شکار سرکش
ادوارد « میدونستم کوک باهاش مهارت های رزمی رو کار کرده و خودشم از قبل یه چیزایی بلده
ادوارد « واقعا زیباست!
+تا حالا ندیده بودم از حریفت تعریف کنی اِد
ادوارد « اون دو نفر فرق دارن... *پوزخند که البته قراره به زودی یه هدیه خوب دریافت کنن....
جانگ می « وقتی به خودمون اومدیم افراد حاضر در سالن با سوت و جیغ تشویقمون میکردن و نفس نفس میزدیم! کوک یه پسر رویایی بود که از الان همین به پارتنرش حسودی میکردم
کوک « یه چیزی مونده! این رقص ناقصه....
_فرصت تفکری به جانگ می نداد و لب هاش رو آروم روی لب های سرخ دخترک گذاشت! عجیب شیرین و دلنشین بود
جانگ می « حس عجیبی بود! اولین هام رو با کوک تجربه کرده بودم و این بوسه عجیب دلنشین بود..... با کمبود اکسیژن از هم جدا شدیم
کوک « بوی آبنبات میدی و طعم لب هاتم شیرینه! این بوسه یادم میمونه آبنبات
جانگ می « دلم می خواست دفترچه خاطرات زندگیم رو بردارم و امشب رو اون بالا سنجاق کنم.... یا مثلا مدام بزارمش روی دور تکرار و با یادآوری امشب قلبم به پرواز در بیاد
کوک « یه کم استراحت کن
جانگ می « نرو.... وقتی نیستی دیگه احساس امنیت نمیکنم!
_نمیدونست امشب خواستنی تر از همیشه شده یا چشماش جور دیگه ای جانگ می رو میبینه! دخترک رو دوباره در آغوش کشید و محکم بغلش کرد.....
کوک « حتی اگه دیواری بین ما کشیده بشه بازم من اون دیوار رو میشکنم و کنارت میمونم دختر شکلاتی من! پس نگران نباش
_اما در تضاد با فضای آروم اون پایین یه نفر اون بالا از شدت خشم قاب های روی دیوار رو شکسته بود! جانگ می نباید به کوک دل میبست و الان نیمی از نقشه اش رو به باد داده بود
+آروم باش اِد!
ادوارد « جانگ می نباید عاشق کوک بشه! همین الانم دیر دست به کار شدم که کار به اینجا کشیده شده....
یک ساعت بعد //
جانگ می « زیاده روی کرده بودم و حالت تهوع بدی گرفته بودم.... کوک و رد وولف رفته بودن بیرون و کوک تاکید کرده بود بدون اطلاعش جایی نرم! همراه یکی از بادیگارد ها به سمت سرویس بهداشتی کاخ رفتم و آبی به دست و صورتم زدم که در باز شد و ادوارد اومد داخل..... تو.. تو اینجا چیکار میکنی؟
ادوارد « خیلی باید مراقب خودت باشی! مردای مست این اطراف زیاده
جانگ می « به شما مربوطه؟
ادوارد « از الان به بعد مربوطه! با زبون خوش میای یا بزور ببرمت؟
جانگ می « من با تو جهنمم نمیام
_جانگ می سرتق و لجباز براش یه جور سرگرمی بود ! به افرادش اشاره کرد کنار بایستن و خودشو آماده مبارزه کرد.... خوبی شکار به سر کشیش بود و جانگ می نمونه بارز یه شکار سرکش
ادوارد « میدونستم کوک باهاش مهارت های رزمی رو کار کرده و خودشم از قبل یه چیزایی بلده
۵۴.۲k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.