ناگهان آمدی به خلوت من تا به خود آمدم دچار شدم

ناگهان آمدی به خلوتِ من، تا به خود آمدم دچار شدم
عشق من بودی و نفهمیدم تا که رفتی و بی قرار شدم

مثل گلدان خشکِ کنج حیاط، در خودم دفن می شدم هر روز
بوسه هایت شکوفه زارم کرد با نسیم تنت بهار شدم

ناگهان ریختی در آغوشم... سرم افتاد روی شانه ی تو
سیل موهات روی شانه ی من، من دلم ریخت...آبشار شدم

عطر گلهای سرخ پیرهنت، گرم و آرام در تنم پیچید
خوشه خوشه پُر از تبِ انگور... دانه دانه پُر از انار شدم

خنده هایت... دریچه ای به بهار،چشمهایت... پیاله های شراب
دور از خنده های تو دلتنگ...دور از چشم تو...خمار شدم

یک شب از کوچه باد می آمد، ناگهان ریختی از آغوشم ...
بعد از آن شب پُراز هوای سفر، بعد ازآن شب پُراز قطار شدم

عاقبت مثل قلعه های شنی، بی تو می میرم از ادامه ی باد...
بی تو می ترسم از غبار شدن... بی تو "در کوچه... باد می آید


# عاشقانه ...
دیدگاه ها (۱)

انگار دست های تو تب دارند...لرزی عجیب در تنت افتادههرچند بست...

هرچند پیش روی تو غرق خجالتندچشمان این غریبه فقط با تو راحتند...

بهار رفت و زمستان من تمام نشدعذاب باغچه باسوختن تمام نشدچه ک...

سلام دوستان ، عصر جمعه تون بخیر ...

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط