پارت2
پارت2
وقتی به اجبارازدواج کردید
درخواستی
*پرش زمانی به خونه*
ویو داسام
امروز کاره خاصی نداشتم و حوصله هیچ کاری هم نداشتم حالم خوب نبود کاملا معلوم بود که سرماخوردم هوا هم واقعا سرد بود ولی بدبختی بیشتر اینه که امروز دقیقا تاریخ پر*یودیمه و خیلی اذیتم و حالم واقعا خوب نیست و بی حسم وبیحال میخواستم برم دکتر ولی واقعا توان راه رفتن هم ندارم روی مبل نشسته بودم رنگ به رو نداشتم و دلم و محکم فشار میدادم و از طرفی هم ضعف کرده بودم و کاملا دیگه داشتم بیهوش میشدم که کلید توی در پیچید و جیمین اومد
ویو جیمین
اعصابم بهترازصبح شده بودو دیگه رفتم خونه در رو که باز کردم دیدم داسام حالش خوب نیست و نزدیکه که بیهوش بشه داشت از رو مبل میوفتاد که بدو گرفتمش خیلی نگران بودم اون عشق من بود
جیمین:دا...داسام
داسام:جی....جیمین اییی(بیحال و بیهوش شد)
جیمین خیلی نگران شده بود و داسام که خیلی ضعیف شده بود و بغل کرد و رفتن توی پارکینگ و سوارماشین شدن و سریع رفتن بیمارستان
.................
سعی میکنم زود زود پارت بزارم بخدا حجم درسا خیلی زیاده ولی تا جایی که بتونم براتون فیک و سناریو میزارم
وقتی به اجبارازدواج کردید
درخواستی
*پرش زمانی به خونه*
ویو داسام
امروز کاره خاصی نداشتم و حوصله هیچ کاری هم نداشتم حالم خوب نبود کاملا معلوم بود که سرماخوردم هوا هم واقعا سرد بود ولی بدبختی بیشتر اینه که امروز دقیقا تاریخ پر*یودیمه و خیلی اذیتم و حالم واقعا خوب نیست و بی حسم وبیحال میخواستم برم دکتر ولی واقعا توان راه رفتن هم ندارم روی مبل نشسته بودم رنگ به رو نداشتم و دلم و محکم فشار میدادم و از طرفی هم ضعف کرده بودم و کاملا دیگه داشتم بیهوش میشدم که کلید توی در پیچید و جیمین اومد
ویو جیمین
اعصابم بهترازصبح شده بودو دیگه رفتم خونه در رو که باز کردم دیدم داسام حالش خوب نیست و نزدیکه که بیهوش بشه داشت از رو مبل میوفتاد که بدو گرفتمش خیلی نگران بودم اون عشق من بود
جیمین:دا...داسام
داسام:جی....جیمین اییی(بیحال و بیهوش شد)
جیمین خیلی نگران شده بود و داسام که خیلی ضعیف شده بود و بغل کرد و رفتن توی پارکینگ و سوارماشین شدن و سریع رفتن بیمارستان
.................
سعی میکنم زود زود پارت بزارم بخدا حجم درسا خیلی زیاده ولی تا جایی که بتونم براتون فیک و سناریو میزارم
۳.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.