قرار بود باران ببارد و تو وابسته تر از همیشه روی نیمکت

قرار بود باران ببارد ، و تو وابسته تر از همیشه رویِ نیمکتِ پارک منتظر من باشی ...
ومن از راه میرسم ...
زیرِ باران رویِ نیمکت پارک نشسته ای ...
چترت را بسته و منتظر ،که از راه برسم ...
نزدیکت میشوم ،مرا میبینی ،،،بلند میشوی .
شوق چَشمانت دیدنی ست ،
دستهایت سرد ...
پاهایت لرزان ...
تپش قلبت تند ...
کنارت یک شاخه گل قرمزِ خیس شده زیر باران است ...
مقابلت می ایستم ،چَشم در چَشم .چقدر این لحظه را تمنّا کرده بودیم ...
به موازای هم ،در مسیر برگریزانِ پارک قدم میزنیم ...
و باران هم شاهد عاشقانه های ماست .
و،،،
من و تو آغاز میکنیم ،عاشقانه های همیشه منتظر در زیر باران را ....

من و تو ...
عاشقانه هایمان ...
زیرِ باران ،،،،
دیدگاه ها (۴۸)

همه چیز از یک اتفاق ساده شروع شدمن در ایستگاه مترو نشسته بود...

ﺳﺎﻟﻬـﺎ ﺑﻌـﺪ ﻗـﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴـﺖ ﺍﺗﻔـﺎﻗـﯽ ﺑﯿﻮﻓﺘـﺪ ﻧـﻪ ﺩﺭ ﺁﻏـ...

🍁 🍁 🍁 خدا کنـــد که دوچشم تو مال من باشدحرام جملـه ی عالـ...

خســـــتم...خستـــــم از خــــــــــودم...از خـــــودم ڪہ فق...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط