من عاشق زمستانم

من عاشق زمستانم
عاشق اینڪه ببینمت در زمستان آرام راه می روی ڪه سر نخوری !
گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممڪن در یقه ات فرو ڪرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده اے
حرفم را پس میگیرم ؛
من عاشق زمستان نیـــــستم ،
عاشــق تـــــوام ….
دیدگاه ها (۲۲)

دست خودش نیستجمعه عطر نبودن داردبسان دختری با موهای بافته، ک...

درد پشت ِ درد ...خستہ ایم و غمگیـــن تا مغز استخوان.ڪاش غـــ...

زن ها هم شاعرند هم پرنده !شاعر بودنشان را بعد از شنیدن "دوست...

تنهایی، دلیل محڪمی برای با هم بودن نبودیڪی مان باید پناه می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط