بلاخره رسیدیم پیاده شدیم وارده هتل شدیم رفتیم تو اسانسور
بلاخره رسیدیم پیاده شدیم وارده هتل شدیم رفتیم تو اسانسور که یه چند نفره دیگه هم اومدن داخل
_این دختره ی پشتمون چقدر شبیه جنیه
*نکنه خودشه
_نمیدونم
*خوب نگاه کن، این همون دختره ای نیست که تو لایوه امروز بود
_نمیدونم شاید جزوه بلینک باشن کره ای ها که شبیه همن(بر نخوره🤦♀️)
*شاید
تمام مدت به یه گوشه زل زده بودم و حرفای فنا رو گوش میکردم اونا ینی خبر ندارن بی تی اس تو هتله؟ انقدر بی خبرن یا میدوننو کارس نمیکنن من یکی بودم که خودمو دمه دره اتاق پاره میکردم تا ببینمشون اما دیدنه اونا برام مثله اب خوردنه یه بحظه وایستا! من چرا باید خودمو برای بی تی اس پاره کنم واه چم شده چیزی خورده به سرم یا نه واقعا دارم ارمی میشم فکر کنم اثرات داشتنه یکی مثله یانگه ولش اقن من چرا دارم به این جور چیزا فکر میکنم
انقدر تو فکر بودم که نفهمیدم اون دوتا مونگول کی از اسانسور رفتن بیرون
جنی: هوففف چه خوب شد نشناختنمون
ا ت: اوهوم
..
بلاخره رسیدیم به اتاق در زدم که جیمین درو باز کرد
جیمین: بلاخره ا ت اومد
وقتی سرشو به طرفه جنی پیچون چشماش از کاسه در اومد
جیمین: زن داداش*بلند
جلو دهنشو گرفتم
ا ت: هییس اروم
دستمو از رو دهنش برداشتم
جیمین: زن داداش اینجا چیکار میکنین؟
جنی: زن داداش؟!
ا ت: عا مگه نگفتم جیمین از قضیه خبر داره؟
جنی: عاها به کل یادم رفت
جنی: فقط اومدم ا تو برسونم
ا ت: جان؟
ا ت: مگه من بچه ام؟
جنی: نه ولی من دلم شور میزد
جیمین: بفرمایین داخل داداش خونست
جنی: نه مزاحم نمیشم باید برم تمرین داریم
جیمین: اهان یادم نبود شما هم، میاین گرمی
جنی: اوهوم
جیمین: موفق باشی
جنی: ممنون
جنی: خب ا ت مراقبه خودت باش من دیگه میرم
ا ت: باشه ممنونم بخاطره نگرانیت دیگه نگرانم نباش جام امنه:)
جنی: خدافظ
ا ت: مراقبه خودت باش خدافظ
*جنی رفت*
ا ت: اجازه هست بیام تو؟
جیمین: عام ببخشید بیا تو
رفتم داخل
ات: من اومدم خوش اومدم
همه یه سلامی بهم کردن
««««
هرکی مشغوله یه کاری بود
ا ت: من گشنمه
یانگ: منم
کوک: غذا سفارش بدیم؟
تهیونگ: من پاستا میخوام
ا ت: واییی پاستا
جیمین: خب برای هممون یه پاستا سفارش بده
...
_این دختره ی پشتمون چقدر شبیه جنیه
*نکنه خودشه
_نمیدونم
*خوب نگاه کن، این همون دختره ای نیست که تو لایوه امروز بود
_نمیدونم شاید جزوه بلینک باشن کره ای ها که شبیه همن(بر نخوره🤦♀️)
*شاید
تمام مدت به یه گوشه زل زده بودم و حرفای فنا رو گوش میکردم اونا ینی خبر ندارن بی تی اس تو هتله؟ انقدر بی خبرن یا میدوننو کارس نمیکنن من یکی بودم که خودمو دمه دره اتاق پاره میکردم تا ببینمشون اما دیدنه اونا برام مثله اب خوردنه یه بحظه وایستا! من چرا باید خودمو برای بی تی اس پاره کنم واه چم شده چیزی خورده به سرم یا نه واقعا دارم ارمی میشم فکر کنم اثرات داشتنه یکی مثله یانگه ولش اقن من چرا دارم به این جور چیزا فکر میکنم
انقدر تو فکر بودم که نفهمیدم اون دوتا مونگول کی از اسانسور رفتن بیرون
جنی: هوففف چه خوب شد نشناختنمون
ا ت: اوهوم
..
بلاخره رسیدیم به اتاق در زدم که جیمین درو باز کرد
جیمین: بلاخره ا ت اومد
وقتی سرشو به طرفه جنی پیچون چشماش از کاسه در اومد
جیمین: زن داداش*بلند
جلو دهنشو گرفتم
ا ت: هییس اروم
دستمو از رو دهنش برداشتم
جیمین: زن داداش اینجا چیکار میکنین؟
جنی: زن داداش؟!
ا ت: عا مگه نگفتم جیمین از قضیه خبر داره؟
جنی: عاها به کل یادم رفت
جنی: فقط اومدم ا تو برسونم
ا ت: جان؟
ا ت: مگه من بچه ام؟
جنی: نه ولی من دلم شور میزد
جیمین: بفرمایین داخل داداش خونست
جنی: نه مزاحم نمیشم باید برم تمرین داریم
جیمین: اهان یادم نبود شما هم، میاین گرمی
جنی: اوهوم
جیمین: موفق باشی
جنی: ممنون
جنی: خب ا ت مراقبه خودت باش من دیگه میرم
ا ت: باشه ممنونم بخاطره نگرانیت دیگه نگرانم نباش جام امنه:)
جنی: خدافظ
ا ت: مراقبه خودت باش خدافظ
*جنی رفت*
ا ت: اجازه هست بیام تو؟
جیمین: عام ببخشید بیا تو
رفتم داخل
ات: من اومدم خوش اومدم
همه یه سلامی بهم کردن
««««
هرکی مشغوله یه کاری بود
ا ت: من گشنمه
یانگ: منم
کوک: غذا سفارش بدیم؟
تهیونگ: من پاستا میخوام
ا ت: واییی پاستا
جیمین: خب برای هممون یه پاستا سفارش بده
...
۶.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.