طوفان عشق پارت شصت و یک مهدیه عسگری
#طوفان_عشق #پارت_شصت_و_یک #مهدیه_عسگری
آهی کشیدم....اصلا دلم نمی خواست برم پایین....فکر کن برم پایین و اون دوتا موجود نفرت انگیز و ببینم....
ناچار صندلامو پام کردم و کمی موهامو مرتب کردم و درو باز کردم و با بسم اللهی از اتاق رفتم بیرون....
داشتم از پلها میرفتم پایین که سارا (خدمتکار) رو دیدم که داشت از پلها میومد بالا.....
صداش کردم:سارا؟!....
برگشت سمتم....خیلی ناز بود....یه دختر سفید با چشمای درشت آبی و دماغ و دهن متناسب و موهای لخت مشکی.....قد بلند و هیکل کشیده....شاید بزور ۲۰سالش میشد......
:بله خانوم؟!....
_اقا آرمین و آراد کجان؟!.....
_رفتن بیرون کار داشتن خانوم.....
سری تکون دادم و گفتم:خیلی خب یکم برام شام بیار گشنمه.....
_چشم خانوم.....
از کنارم رد شد که منم خرامان خرامان رفتم پایین....
روی میز نشستم که چند دقیقه بعد سارا هم اومد و تند تند میز و چید....
غذا کوبیده و جوجه با مخلفات بود.....
یکم کشیدم و خوردم....اصلا گشنم نبود و الکی گفتم....فقط خواستم یه چیزی بخوری که معدم زخم نشه.....
بعد از خوردن شام یکم فیلم نگاه کردم و بعد دیگه حوصلم سر رفت و رفتم تو حیاط .....
داشتم قدم میزدم که صدای توجهم و جلب کرد....
مثله صدای ارمین بود....
:ببین من بعدا بات تماس میگیرم....
انقدرم از من پول نخواه من که بانک تو نیستم...تو فقط یک سوم نقشه رو اجرا کردی بقیشو خودم انجام دادم.....
خیلی خب فردا می ریزم به حسابت....فعلا برو کار دارم خدافظ.....
یعنی کی بود؟!....سریع قبل از اینکه منو ببینه برگشتم تو خونه.....
آهی کشیدم....اصلا دلم نمی خواست برم پایین....فکر کن برم پایین و اون دوتا موجود نفرت انگیز و ببینم....
ناچار صندلامو پام کردم و کمی موهامو مرتب کردم و درو باز کردم و با بسم اللهی از اتاق رفتم بیرون....
داشتم از پلها میرفتم پایین که سارا (خدمتکار) رو دیدم که داشت از پلها میومد بالا.....
صداش کردم:سارا؟!....
برگشت سمتم....خیلی ناز بود....یه دختر سفید با چشمای درشت آبی و دماغ و دهن متناسب و موهای لخت مشکی.....قد بلند و هیکل کشیده....شاید بزور ۲۰سالش میشد......
:بله خانوم؟!....
_اقا آرمین و آراد کجان؟!.....
_رفتن بیرون کار داشتن خانوم.....
سری تکون دادم و گفتم:خیلی خب یکم برام شام بیار گشنمه.....
_چشم خانوم.....
از کنارم رد شد که منم خرامان خرامان رفتم پایین....
روی میز نشستم که چند دقیقه بعد سارا هم اومد و تند تند میز و چید....
غذا کوبیده و جوجه با مخلفات بود.....
یکم کشیدم و خوردم....اصلا گشنم نبود و الکی گفتم....فقط خواستم یه چیزی بخوری که معدم زخم نشه.....
بعد از خوردن شام یکم فیلم نگاه کردم و بعد دیگه حوصلم سر رفت و رفتم تو حیاط .....
داشتم قدم میزدم که صدای توجهم و جلب کرد....
مثله صدای ارمین بود....
:ببین من بعدا بات تماس میگیرم....
انقدرم از من پول نخواه من که بانک تو نیستم...تو فقط یک سوم نقشه رو اجرا کردی بقیشو خودم انجام دادم.....
خیلی خب فردا می ریزم به حسابت....فعلا برو کار دارم خدافظ.....
یعنی کی بود؟!....سریع قبل از اینکه منو ببینه برگشتم تو خونه.....
۱۰.۵k
۲۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.