بیا باهم ازدواج کنیم

×بیا باهم ازدواج کنیم
@چی
×اگه اینکارو نکنی بچتون رو میکشم
@دستت نمیتونه بهش برسه
×کی گفته
که یهو دیدم فیلیکس با یه لباس خونی و میارکا هم بسته به صندلی داخل یه اتاق تاریک بودن
تبلت خاموش کرد و گفت ×حالا چی
@لی تو عوض شدی کسی که من عاشقشم بودم نیستی
×خنده *قبول میکنی یا
@باشه باشه اونا رو آزاد کن فقط
که نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام مجبورا همراهیش کردم که آدماش فیلیکس و میارکا رو آوردن میارکا دوید بغلم منم فیلیکسو بغل کردم
×فیلیکس تیر خورده بهتره بزاری دکتر معاینه کنه
@خوبی [ با بغض]
#اره جوجه خوبم نگران نباش تیر از بغلم رد شد
بعد اینکه دکتر معاینه کرد گفت هیچی نیست و بانداژ کرد
تمام مدت میارکا بغلم بود
که خم شدم و دستاشو گرفتم
@میارکا تو باید یه مدت پیش فیلیکس بمونی
¤چرا
@من اینجا میمونم برای مدت کمی
¤زود میای پیشم
@اوهوم
×آماده شو بریم بار
ویو شوگا
آدرس یه بار رو پیدا کردم که کسی که دنبالش بودم هم به اونجا میرفت
وارد بار شدم که ا.ت رو دیدم
دیدگاه ها (۰)

که لی گفت:مین یونگی همون شوگاست نه؟@اره. ×دوسش داری. @نمید...

@باید بهم یه قولی بدی ×هوم @هیچوقت به دخترم‌آسیب نرسونی ×-قو...

پارت ۱۲

یه چیزی خوردیم بعد از میارکا  پرسیدم: مامان بابات کجان. ¤نمی...

اینم پارت پانزده

نام فیک: عشق مخفیPart: 40ویو ات*خیلی صدای تیر اندازی زیاد بو...

به خواب دیدم هنوز تو کفشم...اصلا خیلی خوب بود

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط