غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من‌که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود

همدمی ما بین آدم‌ها اگر می‌یافتم
آه من در سینه‌ام یک عمر زندانی نبود

دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن‌کشی‌ست
دسترنج کاج‌ها غیر از پشیمانی نبود

چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود

من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانه‌ات این‌قدر طولانی نبود

#علیرضا_بدیع
دیدگاه ها (۴)

عطریکه از توماندیادگاری،هرروزچندین بارجانم رامی گیرد.تو....آ...

هم دستشده‌ایدتو  و شبوگرنهاین چشم‌ها "خوابیدن"را بلد بودند

هنوز هم ،حوالی خواب هایشبانه امپرسه میزنیدیر وقت است ،آرام ب...

زن جوانی نوشته بود:پول تن فروشی ام رابـه زن همسایه قرض دادمت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط