وقتی میری پیشش باشگاه و...
وقتی میری پیشش باشگاه و...
فصل دوم
پارت ۱۵
^یک سال بعد^
(ویو تهیونگ)
رابطه ی کوک با ا.ت خوب شده...خوشحالم که باهم دیگه کنار میان...تو این یک سال کوک یه دختر خیلی خوشگل برای خودش پیدا کرد...خیلی مهربونه...اسمش یونجیِ...با ا.ت کنار میاد و هر دوتاشون مشکلی باهم دیگه ندارن...
کوک: تهیونگگگگگگ ته تههههه
تهیونگ: بلههههه
کوک: برای ا.ت انگشتر گرفتیییی؟
تهیونگ: آره گرفتم...
کوک: یعنی الان آماده ای؟؟
تهیونگ: بابا تا شب هنوز وقت هست...ساعت ۷:۳۰عه کلی وقت داریم
کوک: یعنی چی کلی وقت داریمممممم...تا بریم اونجا وسایلارو درست کنیم آماده بشی سر ا.ت رو گرم کنیم شب میشه...
تهیونگ: کوک،نفس بکش...بخدا تو بیشتر من استرس داری...باور کن خیلی خوب پیش میره...بعدشم با این سر صدایی که تو داری میکنی ا.ت بخواد نخواد هم میفهمه داری چی میگی...
کوک: نفس عمیق' باشه...قراره خوب پیش بره
تهیونگ: عافرین
کوک: نمیتونممممممممم...لباس چیییییییییییی...یعنی قراره اونجارو چشکلی تزئین کنن...
تهیونگ: کوککک آروم بگیرررررر عععع میگم هیچی نمیشه یعنی نمیشه...کزکش خر عادِم باش...عح
کوک: من ارومم...خیلی آروم...
کوک همینجوری داش حرف میزد که صدای در اومد
کوک و تهیونگ: کیه؟
یونجی سرشو میاره تو
یونجی: آقایون نمیخواین آروم تر حرف بزنید؟ من دارم همه چیو میفهممااااا
کوک:ببخشید
یونجی: ایگووو...بانی کوشولو...ببخشید نداره که خوشگلم...فقط آروم تر حرف بزنید...
کوک:ذوق^
تهیونگ: هققققققق...چرا اینجوری ا.ت با من اینجوری حرف نمیزنهههههههه...
همینجوری داشتن حرف میزدن صدای ا.ت اومد
ا.ت: کزکش خرررررر بیاااا'باداد
تهیونگ: دیدییییی...هقققق
یونجی:برو برو الان کونت میزاره*خنده
کوک: راس میگه بدو برو حسودی نکن^ خنده
تهیونگ بدوبدو میره پیش ا.ت
یونجی:خیلی گوگولین^خندا
کوک میره سمت یونجی و بغلش میکنه
کوک: اهوم...هردوتاشون ی حسودن
فصل دوم
پارت ۱۵
^یک سال بعد^
(ویو تهیونگ)
رابطه ی کوک با ا.ت خوب شده...خوشحالم که باهم دیگه کنار میان...تو این یک سال کوک یه دختر خیلی خوشگل برای خودش پیدا کرد...خیلی مهربونه...اسمش یونجیِ...با ا.ت کنار میاد و هر دوتاشون مشکلی باهم دیگه ندارن...
کوک: تهیونگگگگگگ ته تههههه
تهیونگ: بلههههه
کوک: برای ا.ت انگشتر گرفتیییی؟
تهیونگ: آره گرفتم...
کوک: یعنی الان آماده ای؟؟
تهیونگ: بابا تا شب هنوز وقت هست...ساعت ۷:۳۰عه کلی وقت داریم
کوک: یعنی چی کلی وقت داریمممممم...تا بریم اونجا وسایلارو درست کنیم آماده بشی سر ا.ت رو گرم کنیم شب میشه...
تهیونگ: کوک،نفس بکش...بخدا تو بیشتر من استرس داری...باور کن خیلی خوب پیش میره...بعدشم با این سر صدایی که تو داری میکنی ا.ت بخواد نخواد هم میفهمه داری چی میگی...
کوک: نفس عمیق' باشه...قراره خوب پیش بره
تهیونگ: عافرین
کوک: نمیتونممممممممم...لباس چیییییییییییی...یعنی قراره اونجارو چشکلی تزئین کنن...
تهیونگ: کوککک آروم بگیرررررر عععع میگم هیچی نمیشه یعنی نمیشه...کزکش خر عادِم باش...عح
کوک: من ارومم...خیلی آروم...
کوک همینجوری داش حرف میزد که صدای در اومد
کوک و تهیونگ: کیه؟
یونجی سرشو میاره تو
یونجی: آقایون نمیخواین آروم تر حرف بزنید؟ من دارم همه چیو میفهممااااا
کوک:ببخشید
یونجی: ایگووو...بانی کوشولو...ببخشید نداره که خوشگلم...فقط آروم تر حرف بزنید...
کوک:ذوق^
تهیونگ: هققققققق...چرا اینجوری ا.ت با من اینجوری حرف نمیزنهههههههه...
همینجوری داشتن حرف میزدن صدای ا.ت اومد
ا.ت: کزکش خرررررر بیاااا'باداد
تهیونگ: دیدییییی...هقققق
یونجی:برو برو الان کونت میزاره*خنده
کوک: راس میگه بدو برو حسودی نکن^ خنده
تهیونگ بدوبدو میره پیش ا.ت
یونجی:خیلی گوگولین^خندا
کوک میره سمت یونجی و بغلش میکنه
کوک: اهوم...هردوتاشون ی حسودن
۳۰.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.