تک پارتی کوک
تک پارتی کوک
چند مدتی بود که با کوک به مشکل بر خورده بود و مدام با هم دوا میکردن یا بحث میکردن
امشب کوک خیلی دیر کرده بود
ات خیلی نگران بود و مدام شماره کوک رو میگرفت اما انگار ن انگار موبایلش رو جواب نمیداد
از زبان کوک= تویه بار مست بودم از بار اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم و نمیدونم چجوری ولی تا خونه روندم حسابیم مست بودم
در رو با ضربه باز کردم و رفتم تویه خونه ات رویه مبل خوابش برده بود
اصلا متوجهش نشده بودم و با دادی که زدم از خواب پرید کوک:کدوم گوری هستی(داد)
بلند شد و به سمت کوک رفت و بغلش کرد ات:کجا بودی خیلی نگرانت شدم
به زور از خودش جداش کرد کوک: تو کجا بودی ات: من خونه بودم کوک: منم که خر (دور از جونشششش) ات: وااااا چرا داد میزنی من که الان اینجا خواب بودم
کوک:خفه شو، خفه شو واسم نقش بازی نکن
ات به سمت آشپزخونه رفت و یه لیوان آب یخ آورد و داد به کوک کوک با حرس لیوان رو گرفت و اونو به زمین کوبید
ات با اعصبانیت داد زد: کوک چته چه مرگته
همین حرفش کافی بود تا کوک پرتش کنه زمین با حل دادنش جسم کوچک و ظریفش به زمین افتاد و سرش به دیوار برخورد کرد
دلش برایه ات تنگ شده بود دلش برایه دیوانه بازی هایش خنده هایش گریه هایش شادی و غم هایش لبخند هایه پرمحبتش تنگ شده بودد
کوک قهقهه کنان به سمت حمام رفت
چند ساعتی بود که از سرش خون میومد شاید اگه کوک هوشیار بود اونو میبرد بیمارستان اما...اما الا نفس هاش دیگه به شمارش افتاده بود......به خودش اومده بود و مستیش کم شده بود از حموم اومد بیرون بخار حموم باعث شده بود گرمش بشه به خواطر همین به سمت آشپزخونه خونه رفت تا آب بخوره وقتی رفت متوجه شیشه هایه خورده رویه زمین شد
شیشه خورده هارو دنبال کرد و چند سانت اونور تر به ات که غر در خون خودش بود بر خورد کرد
تازه یادش اومد که چه کرده کوک: من چه غلطی کردممم😟
بر رویه زمین نشست و جسم کوچک عشقش را در آغوشش گرفت و شروع به گریه کرد
باورش نمیشد عشقش را با دست هایه خودش کشته بود خیلی پشیمون بود ولی پشیمونی فایده ای نداشت دلش برایش تنگ شده بود برایه لبخند هایه پر محبته عشقش تنگ شده بود برایه دیوانه بازی هایش لبخند هایش بغل کردن هایش دنگ شده بود
برایه اینکه ات را ببیند خودش را سال بعد و در سالگرد ازدواجشان در رود خانه ای که او عاشقش بود کشت.
اینم از تک پارتی کووووووک
چند مدتی بود که با کوک به مشکل بر خورده بود و مدام با هم دوا میکردن یا بحث میکردن
امشب کوک خیلی دیر کرده بود
ات خیلی نگران بود و مدام شماره کوک رو میگرفت اما انگار ن انگار موبایلش رو جواب نمیداد
از زبان کوک= تویه بار مست بودم از بار اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم و نمیدونم چجوری ولی تا خونه روندم حسابیم مست بودم
در رو با ضربه باز کردم و رفتم تویه خونه ات رویه مبل خوابش برده بود
اصلا متوجهش نشده بودم و با دادی که زدم از خواب پرید کوک:کدوم گوری هستی(داد)
بلند شد و به سمت کوک رفت و بغلش کرد ات:کجا بودی خیلی نگرانت شدم
به زور از خودش جداش کرد کوک: تو کجا بودی ات: من خونه بودم کوک: منم که خر (دور از جونشششش) ات: وااااا چرا داد میزنی من که الان اینجا خواب بودم
کوک:خفه شو، خفه شو واسم نقش بازی نکن
ات به سمت آشپزخونه رفت و یه لیوان آب یخ آورد و داد به کوک کوک با حرس لیوان رو گرفت و اونو به زمین کوبید
ات با اعصبانیت داد زد: کوک چته چه مرگته
همین حرفش کافی بود تا کوک پرتش کنه زمین با حل دادنش جسم کوچک و ظریفش به زمین افتاد و سرش به دیوار برخورد کرد
دلش برایه ات تنگ شده بود دلش برایه دیوانه بازی هایش خنده هایش گریه هایش شادی و غم هایش لبخند هایه پرمحبتش تنگ شده بودد
کوک قهقهه کنان به سمت حمام رفت
چند ساعتی بود که از سرش خون میومد شاید اگه کوک هوشیار بود اونو میبرد بیمارستان اما...اما الا نفس هاش دیگه به شمارش افتاده بود......به خودش اومده بود و مستیش کم شده بود از حموم اومد بیرون بخار حموم باعث شده بود گرمش بشه به خواطر همین به سمت آشپزخونه خونه رفت تا آب بخوره وقتی رفت متوجه شیشه هایه خورده رویه زمین شد
شیشه خورده هارو دنبال کرد و چند سانت اونور تر به ات که غر در خون خودش بود بر خورد کرد
تازه یادش اومد که چه کرده کوک: من چه غلطی کردممم😟
بر رویه زمین نشست و جسم کوچک عشقش را در آغوشش گرفت و شروع به گریه کرد
باورش نمیشد عشقش را با دست هایه خودش کشته بود خیلی پشیمون بود ولی پشیمونی فایده ای نداشت دلش برایش تنگ شده بود برایه لبخند هایه پر محبته عشقش تنگ شده بود برایه دیوانه بازی هایش لبخند هایش بغل کردن هایش دنگ شده بود
برایه اینکه ات را ببیند خودش را سال بعد و در سالگرد ازدواجشان در رود خانه ای که او عاشقش بود کشت.
اینم از تک پارتی کووووووک
۱۸.۵k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.