عضو افتخاری پارت ۴۱
🍊🍊🍊🍊🍊🍊
🍏🍏🍏🍏🍏
🍊🍊🍊🍊
🍏🍏🍏
🍊🍊
🍊
#عضو_افتخاری
#پارت_41
🍊🍏🍊🍏🍊🍏🍊🍏🍊🍏
☆تهیونگ☆
دیگه نمی تونستم اون فضا رو تحمل کنم بلند شدمو رفتم اتاقم . وقتی سوزی به مرد دیگه ای جز من لبخند میزنه حسودیم میشه حتی اگه اون کوکی باشه خودمو انداختم رو تخت و زل زدم به سقف.
♡سوزی♡
بلند شدمو یه ببخشید گفتمو رفتم دنبال تهیونگ .
در اتاقشو زدم
+کیه؟
_منم سوزی میتونم بیام داخل؟
+بیا
رفتم داخلو درو بستم رو تخت ولو شده بود و دستاشو گذاشته بود زیر سرشو به سقف زل زده بود
یه نگاه به سقف انداختم و بعد یه نگاه به وی بعد یه تایه ابرومو بالا انداختمو یه قیافه کارشناسانه به خودم گرفتم و کلمو دراز کردم بالا سرش و از بالا زل زدم تو چشاش حالا به جای سقف زل زده بود به چشای من .
صدامو کلفت کردم_اوووم اون بالا چیزی هست؟ قشنگه؟اگه قشنگه بگو منم نگاه کنم؟هوووم
کم کم داشت خندش میگرفت و سعی میکرد جلو خندشو بگیره
_تا حالا اینقدر اخمو ندیده بودمت البته اگر اون روز اولی که اومده بودم خونتونو فاکتور بگیریم به هر حال ...
داشتم ادامه حرفمو میزدم که گرفتمو انداختم رو خودشو سفت بغلم کرد دیگه جدی نفس گرفت🥵
به سینش ضربه ای زدمو گفتم:اییی تهیونگ گ خفم کردی ولم کن
+نوچ ولت نمیکنم تازه گرفتمت بعد چند سال اومدی بعد بهم کم محلیم میکنی
با حالت خفه_کی بهت کم محلی کردم هن؟
+حرف نباشه رو حرف من حرف نزن
بعدش ولم کردو یکم رفت اونور تر و اشاره کرد دراز بکشم منم از خداخواسته دراز کشیدم ...
ادامه دارد...
🌜🌛🌜🌛🌜🌛
🌜🌛🌜🌛
🌜🌛
🍏🍏🍏🍏🍏
🍊🍊🍊🍊
🍏🍏🍏
🍊🍊
🍊
#عضو_افتخاری
#پارت_41
🍊🍏🍊🍏🍊🍏🍊🍏🍊🍏
☆تهیونگ☆
دیگه نمی تونستم اون فضا رو تحمل کنم بلند شدمو رفتم اتاقم . وقتی سوزی به مرد دیگه ای جز من لبخند میزنه حسودیم میشه حتی اگه اون کوکی باشه خودمو انداختم رو تخت و زل زدم به سقف.
♡سوزی♡
بلند شدمو یه ببخشید گفتمو رفتم دنبال تهیونگ .
در اتاقشو زدم
+کیه؟
_منم سوزی میتونم بیام داخل؟
+بیا
رفتم داخلو درو بستم رو تخت ولو شده بود و دستاشو گذاشته بود زیر سرشو به سقف زل زده بود
یه نگاه به سقف انداختم و بعد یه نگاه به وی بعد یه تایه ابرومو بالا انداختمو یه قیافه کارشناسانه به خودم گرفتم و کلمو دراز کردم بالا سرش و از بالا زل زدم تو چشاش حالا به جای سقف زل زده بود به چشای من .
صدامو کلفت کردم_اوووم اون بالا چیزی هست؟ قشنگه؟اگه قشنگه بگو منم نگاه کنم؟هوووم
کم کم داشت خندش میگرفت و سعی میکرد جلو خندشو بگیره
_تا حالا اینقدر اخمو ندیده بودمت البته اگر اون روز اولی که اومده بودم خونتونو فاکتور بگیریم به هر حال ...
داشتم ادامه حرفمو میزدم که گرفتمو انداختم رو خودشو سفت بغلم کرد دیگه جدی نفس گرفت🥵
به سینش ضربه ای زدمو گفتم:اییی تهیونگ گ خفم کردی ولم کن
+نوچ ولت نمیکنم تازه گرفتمت بعد چند سال اومدی بعد بهم کم محلیم میکنی
با حالت خفه_کی بهت کم محلی کردم هن؟
+حرف نباشه رو حرف من حرف نزن
بعدش ولم کردو یکم رفت اونور تر و اشاره کرد دراز بکشم منم از خداخواسته دراز کشیدم ...
ادامه دارد...
🌜🌛🌜🌛🌜🌛
🌜🌛🌜🌛
🌜🌛
۲.۳k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.