قهوه تلخ
قهوه تلخ
Part29
ارسلان:خاب بودم ک یهو یچیزی محکم خورد تو دماغم چشامو باز کردم با پای محراب مواجه شدم🗿......
محراببببببببب
محراب:بله بگو جانم چیشده خوبم خوبی کجایی من کجام
ارسلان:خفشووووو پای تو روی صورت من چیکار میکنههههه
محراب:اومده دشوری بکنه
ارسلان:محراب ببنددددددد
محراب:خدت پرسیدی منم ج دادم🗿
ارسلان:مهدیس بیا این محرابو جم کنننن....مهدیسسس مهدیسسسس چرا ج نمیدی
محراب:زنگشون بزن
ارسلان:مرسی از راه حلتون اقای احمدی🗿
محراب:درد شاید حصلشون سر رفته رفتن یکم بگردن
ارسلان:بزا من زنگ مهدیس بزنم
محراب:چیکار اون دری ب دیا زنگ بزن
ارسلان:عنتر ببند دیاناااا بار اخرت باشه میگی دیا
محراب:عاخ ارسی جون سر دیا جون غیرتی شد🗿
ارسلان:درد....
_____________
دیانا:مهدیس بی بریم یچی خنک بگیریم بخوریم خیلی گرمه
مهدیس:ی کافه اونجاس من همیجا میشینم برو دوتا بابلتی سفارش بده بیا
دیانا:ع؟بش من میشینم ت میری سفارش میدی
مهدیس:پاهام داره جر میخوره خدت برو عیشششش
دیانا:حیف ک تشنمه وگرنه اصن نمیرفتم...اه
مهدیس:بعد ی رب سفارشمون اماده شد گرفتیم رفتیم...
نشسته بودیم رو یکی ع صندلیا ک گوشی دیانا زنگ خورد....
دیانا:ارسلانه ج بده
مهدیس: ج دادم
("ارسی-مهدیس)
-بله
"دیا کجایین
-مهدیسم
"گوشی دیانا دست ت چیکا میکنه دیانا کجاس...
-رفته زیر تریلی
(نگاهی ب دیانا کردم چشمکی زد ک یکم اذیتش کنم🗿)
"یا علی الان شما کجایی
-کنار خیابون
"دیانا حالش خوبه؟
-ن منتظریم اورژانس بیاد
"خاک ب سرم کدوم بیمارستان میرین...
-نمیدونم حالا تا اورژانس بیاد
"چرا اصلن نگران نیستییی اگه بمیره چیییی
-اگه بمیره مرده دیگه🗿
"اورژانس اومد بم زنگ بزن
-بش
گوشیو قطع کردم
دیانا:جررررررر پارههههه😹🔪
مهدیس:منکه اصن عین خیالم نبود😹
دیانا:وای وای واییی چ اون لباسه خشگلهههه
مهدیس:میخامشش
دیانا:نننن من میخامشششش
مهدیس:بتمرگگگ من میخامششش
دیانا:چیزه مهدیس داریم میریم پاساژ ینی ع ی لباس دوسه تا داره پ حرص نخور🗿
مهدیس:تقصیر توعه🗿
دیانا:بمنچه🗿
مهدیس:دوس دارم سایز ت نداشته باشه🗿
دیانا:اصکل سایزامون یکیه سایز ت نداشته باشه سایز منم نداره🗿
مهدیس:وای راس میگی دوص دارم سایزت داشته باشه🗿
" ادامه دارد"
Part29
ارسلان:خاب بودم ک یهو یچیزی محکم خورد تو دماغم چشامو باز کردم با پای محراب مواجه شدم🗿......
محراببببببببب
محراب:بله بگو جانم چیشده خوبم خوبی کجایی من کجام
ارسلان:خفشووووو پای تو روی صورت من چیکار میکنههههه
محراب:اومده دشوری بکنه
ارسلان:محراب ببنددددددد
محراب:خدت پرسیدی منم ج دادم🗿
ارسلان:مهدیس بیا این محرابو جم کنننن....مهدیسسس مهدیسسسس چرا ج نمیدی
محراب:زنگشون بزن
ارسلان:مرسی از راه حلتون اقای احمدی🗿
محراب:درد شاید حصلشون سر رفته رفتن یکم بگردن
ارسلان:بزا من زنگ مهدیس بزنم
محراب:چیکار اون دری ب دیا زنگ بزن
ارسلان:عنتر ببند دیاناااا بار اخرت باشه میگی دیا
محراب:عاخ ارسی جون سر دیا جون غیرتی شد🗿
ارسلان:درد....
_____________
دیانا:مهدیس بی بریم یچی خنک بگیریم بخوریم خیلی گرمه
مهدیس:ی کافه اونجاس من همیجا میشینم برو دوتا بابلتی سفارش بده بیا
دیانا:ع؟بش من میشینم ت میری سفارش میدی
مهدیس:پاهام داره جر میخوره خدت برو عیشششش
دیانا:حیف ک تشنمه وگرنه اصن نمیرفتم...اه
مهدیس:بعد ی رب سفارشمون اماده شد گرفتیم رفتیم...
نشسته بودیم رو یکی ع صندلیا ک گوشی دیانا زنگ خورد....
دیانا:ارسلانه ج بده
مهدیس: ج دادم
("ارسی-مهدیس)
-بله
"دیا کجایین
-مهدیسم
"گوشی دیانا دست ت چیکا میکنه دیانا کجاس...
-رفته زیر تریلی
(نگاهی ب دیانا کردم چشمکی زد ک یکم اذیتش کنم🗿)
"یا علی الان شما کجایی
-کنار خیابون
"دیانا حالش خوبه؟
-ن منتظریم اورژانس بیاد
"خاک ب سرم کدوم بیمارستان میرین...
-نمیدونم حالا تا اورژانس بیاد
"چرا اصلن نگران نیستییی اگه بمیره چیییی
-اگه بمیره مرده دیگه🗿
"اورژانس اومد بم زنگ بزن
-بش
گوشیو قطع کردم
دیانا:جررررررر پارههههه😹🔪
مهدیس:منکه اصن عین خیالم نبود😹
دیانا:وای وای واییی چ اون لباسه خشگلهههه
مهدیس:میخامشش
دیانا:نننن من میخامشششش
مهدیس:بتمرگگگ من میخامششش
دیانا:چیزه مهدیس داریم میریم پاساژ ینی ع ی لباس دوسه تا داره پ حرص نخور🗿
مهدیس:تقصیر توعه🗿
دیانا:بمنچه🗿
مهدیس:دوس دارم سایز ت نداشته باشه🗿
دیانا:اصکل سایزامون یکیه سایز ت نداشته باشه سایز منم نداره🗿
مهدیس:وای راس میگی دوص دارم سایزت داشته باشه🗿
" ادامه دارد"
۸۸.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.