چشمامو باز کردم دستام بسته بود سرم گیج میرفت یهو دیدم در اتاق باز ...

ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.ᴾᵃʳᵗ☆⑥

چشمامو باز کردم دستام بسته بود سرم گیج میرفت یهو دیدم در اتاق باز شد یه پسر اومد تو قیافشو نمیشناختم ولی شباهت زیادی با اون ح. ر... م.. زا... ده داشت با خشم گفتم
_دستامو باز کن نکبت چرا منو دزدیدی
با بی حسی گفت
_والا منم دوست نداشتم بدزدمت برادرت گفت
سوال نگاهش کردم که در اتاق باز شد دیدیم جیمین بود برادرم... البته برادر ناتنیم ولی خب من اونو به چشم برادر میدیم رابطمون خیلی خوب بود البته تا موقعی که من از فراسه به سئول اومدم دیگه همو ندیدیم با بغض گفتم
_اوپا
لبخندی زد و رو به اون کودن گفت
_فیلیکس دست خواهرمو باز کن
پس اسمش فیلیکس بود سری تکون داد و نیم گناهی به من کرد و شروع کرد به باز کردن دستام که وقتی تموم شد ازم فاصله گرفت و جیمین بغلم کرد بغلش بهم مخلوطی از حس های امید به زندگی ارامش رو. میداد از بغلش در اومدم و منو از اتاق بیرون برد
................................................. ²ماه بعد......
توی این دوماه خیلی بهم خوش گذشت با همه پسرا
یعنی جونگین چانگبین بنگچان لینو هان هیونجین و فیلیکس اشنا شدم و با همشون رابطه خوبی داشتم جز فیلیکس یع جوری بود البته که من و اون دشمن بودیم وان خلافکار منم دنبال اون بودم
دیدگاه ها (۱)

یعنی انقدر عقده ای که یه فیلم یه اصلا یه متن واسه کسی که دوس...

ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.✰ᴾᵃʳᵗ✰⑤_هو روراسرمو برگردونند...

☆ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.☆ᴾᵃʳᵗ☆④_هی فیلیکس پیداش کردم...

☆ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.✮ᴾᵃʳᵗ✮𝟹☆پسر به سقف خیره بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط