یک هفته ای هست مرخصم بخاطر بازوم امشب همینطور که قدم میزدم دیدم یه ...

ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ. ᴾᵃʳᵗ²
یک هفته ای هست مرخصم بخاطر بازوم امشب همینطور که قدم میزدم دیدم یه ون داره میاد جراغش روشن بود باعث میشد چشمامو ببندم داشت سمتم میومد ولی چرخید و به همون سمتی که اومده بود و کسی که جلو نشسته بود اومد طرفم و ازم معذرت خواست چیزی بهش نگفتم چون دیگه تعظیم کرد به اینه ماشین دقت کردم با اینکه شیشه دودی بود ولی توی اون ون میشد دید یه مرد با چشمای مشکی موهای مشکی و پوست سفید و ماسک زده بهم خیره بود یه جورایی عجیب نگاهم میکرد انگار ازم عصبی بود معلوم نبود چش بود خلاصه به رفتن اون ون خیره شدم و بعدش راه خودمو تا سمت خونه رفتم
ویو پسر
_قربان شناختینش
پسر همینطور به شیشه ماشین زل زده بود گفت
_اره همون پلیسس
راننده گفت
_فکر کنم چهره شمارو یادش اومد
پسر نفس عمیقی کشید و گفت
_مهم نیست بزار یادش بیاد در هر نظر نمیتونه پیدام کنه
_ولی قربان جدی دختر خوشگلیه تازه هم اندامش خوبه هم توی کارش حرفیه
پسر تک خنده ای کرد و از طریق اینه به راننده نگاه کرد و گفت
_ای هول
راننده هم شروع کرد به خندیدن
دیدگاه ها (۸)

☆ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.✮ᴾᵃʳᵗ✮𝟹☆پسر به سقف خیره بود ...

50تاییمون مبارککک

گزارش نکن سیسی خزه سلگ بدبخت😂ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ....

ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ.✰ᴾᵃʳᵗ✰⑤_هو روراسرمو برگردونند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط