my black star
my black star
ستاره مشکی من
p 1
ا.ت>
با صدای خدمت کارا از خواب بیدار شدم
(پدر بزرگ ا.ت رو با _ نشون میدم)
ا.ت:صبح بخیر
همه صبح بخیر گفتن
_ ا.ت بعد از صبحانه بیا میخوام باهات حرف بزنم
ا.ت:باشه پدر بزرگ
صبحانه رو خورد و رفت پیش پدربزرگ
_عزیزم فردا باید بریم پیش جئون ها تا با پسرش یعنی جئون جونگ کوک آشنا بشی و ازدواج کنی
ا.ت: وات :/
حرفی نباشه منو پدر بزرگ اون از وقتی شما بچه بودین این نقشه رو کشیدیم قرار داد بستیم
ا.ت:اما پدر بزرگگگگ
_خوب من دیگه میرم توهم برو یکم به خودت برس شب میخوایم بریم
ا.ت خیلی پوکر فیس و عصبانی بود
برش زمانی به نزدیک شب
ویو ا.ت
رفتم یه لباس مشکی پوشیدم یه آرایش نچرال هم کردم اصلا حوصله نداشتم که برم (عکس لباس ا.ت اسلاید۲)
پایان ویو ا.ت
شب شد و رفتن امارت جئون ها به هم سلام کردن
ا.ت لباسش خیلی باز بود برای همین این باعث عصبانی شدن کوک میشد که زنش قراره انقد بی *حیا باشه
ا.ت که می دونست ازدواج کردن با باند دشمنش یعنی جونگ کوک افتضاحه
برای همین اصلا بهش نگا نمیکرد تا نشناستش و هویت خودشو جلو خونوادش از دست نده
جونگ کوک با یه طرزی نگاش میکرد انگار داشت تو ذهنش میگفت: اون مال منه
مهمونی تموم شد و لیموزین اومد دنبالمون و رفتیم خونه من خیلی روانی شده بودم که قراره با دشمنم ازدواج کنم
خیلی خسته بودم و در روز کلا داشتم کار میکردم برای همین خوابیدم
فردا صبح.....
خماری..🤡👍🏿
شرط ها
کامنت:۹
لایک:۱۰
(نظرت راجب فیکم چیه؟)
ستاره مشکی من
p 1
ا.ت>
با صدای خدمت کارا از خواب بیدار شدم
(پدر بزرگ ا.ت رو با _ نشون میدم)
ا.ت:صبح بخیر
همه صبح بخیر گفتن
_ ا.ت بعد از صبحانه بیا میخوام باهات حرف بزنم
ا.ت:باشه پدر بزرگ
صبحانه رو خورد و رفت پیش پدربزرگ
_عزیزم فردا باید بریم پیش جئون ها تا با پسرش یعنی جئون جونگ کوک آشنا بشی و ازدواج کنی
ا.ت: وات :/
حرفی نباشه منو پدر بزرگ اون از وقتی شما بچه بودین این نقشه رو کشیدیم قرار داد بستیم
ا.ت:اما پدر بزرگگگگ
_خوب من دیگه میرم توهم برو یکم به خودت برس شب میخوایم بریم
ا.ت خیلی پوکر فیس و عصبانی بود
برش زمانی به نزدیک شب
ویو ا.ت
رفتم یه لباس مشکی پوشیدم یه آرایش نچرال هم کردم اصلا حوصله نداشتم که برم (عکس لباس ا.ت اسلاید۲)
پایان ویو ا.ت
شب شد و رفتن امارت جئون ها به هم سلام کردن
ا.ت لباسش خیلی باز بود برای همین این باعث عصبانی شدن کوک میشد که زنش قراره انقد بی *حیا باشه
ا.ت که می دونست ازدواج کردن با باند دشمنش یعنی جونگ کوک افتضاحه
برای همین اصلا بهش نگا نمیکرد تا نشناستش و هویت خودشو جلو خونوادش از دست نده
جونگ کوک با یه طرزی نگاش میکرد انگار داشت تو ذهنش میگفت: اون مال منه
مهمونی تموم شد و لیموزین اومد دنبالمون و رفتیم خونه من خیلی روانی شده بودم که قراره با دشمنم ازدواج کنم
خیلی خسته بودم و در روز کلا داشتم کار میکردم برای همین خوابیدم
فردا صبح.....
خماری..🤡👍🏿
شرط ها
کامنت:۹
لایک:۱۰
(نظرت راجب فیکم چیه؟)
۴.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.