part 7: my half brother
جونگ کوک : شوگا بیا این رو ساکتش کن
نا یونگی اومد بره سمت میا
میا با یه پاش ضربه ی نسبتا محکمی زد به دنده ی یونگی زد که یونگی چند ثانیه نفسش رفت
جونگ کوک : دختره ی دیوونه چیکار کردی ( داد آروم )
میا : این میخواد منو ببره این پیشی دومش رو که قیچی کنی مورچه هم نیست
شوگا : هویییی دختر کوچولو خرف دهنتو بهم ( خشم. پیشی )
میا : بیا برو مرتیکه تو امممممم( دست ا.ت اومد جلوی دهنش )
ا.ت : میا آروم باش لطفا
میا که آروم شد ا.ت دستش رو برداشت
میا : من تو پیشی خشنه رو آدم میکنم
ا.ت : میا کافيه لطفا
میا: فقط به خار اون چیزی بهت نمیگم
شوگا: برو بابا دختره ی روانی
ا.ت : آقای جئون میتونم باهاتون خصوصش
جونگ کوک : خیله خب بیا بریم بالا
جونگ کوک و ا.ت رفتن بالا
ا.ت : آقای جئون میشه کامل توضیح بدید اینجا چخبره من واقعا گیج شدم
جونگ کوک : من پسر عموتم ولی از بچگی پیشت مامان رز و بابا بودم و با اونا بزرگ شدم
رز با اینکه مادر من نبود ولی از جونش واسم مایه گذاشت از همون بچگی دوست داشتم چون تو دختر رز بودی مثل خودش بودی
چی بهتر از این بود که با کسی که خون
مهربون ترین و خوش قلب ترین زن دنیا توی رگاشه ازدواج کنم
پس از همون بچگی تو ملکه ی من بودی فهمیدی
اما به خاطر امنیت خودت ازم دور شدی رفتی و دیگه ندیدمت از وقتی که باند به من رسید. باند رو قوی نگه داشتم تا پیدات کنم و هیچکس و هیچ چیز جلوم نباشه تا راحت بتونم پیدات کنم
وقتی سر خاک مامان و بابا دیدمت حسم بهم گقت تو همون ا.ت کوچولوی خودمی و با رفتن به شهر بازی و اینکه ۲۴ ساعته زیر نظرت گرفتم فهمیدم خودتی
پس روزی که الکس میخواست بهت اعتراف کنم دوست دخترش رو فرستادم جای تو و تو رو اوردمت اینجا
و تو العان ملکه ی این عمارتی
همینجا هم میمونی
ا.ت چند ضربه ی خیلی آروم زد به سر جونگ کوک : اینجا چیه
جونگ کوک: معلومه دیگه مغز
ا.ت : نه مغزت و در آوردن با خاک پرش کردن فهمیدی بروبابا پسره روانی مارو دزدیده آورده اینجا حالا طلبکارم هست
و درو باز کرد و رفت پایین
دست میا رو گرفت و رفتند سمت در
جونگ کوک : وایسا ( عربده )
ا.ت : چی میگی سادیسمی
جونگ کوک : مگه اینجا طويله است که هروقت خاستی بری
ا.ت : برو بابا چی میگی
نا یونگی اومد بره سمت میا
میا با یه پاش ضربه ی نسبتا محکمی زد به دنده ی یونگی زد که یونگی چند ثانیه نفسش رفت
جونگ کوک : دختره ی دیوونه چیکار کردی ( داد آروم )
میا : این میخواد منو ببره این پیشی دومش رو که قیچی کنی مورچه هم نیست
شوگا : هویییی دختر کوچولو خرف دهنتو بهم ( خشم. پیشی )
میا : بیا برو مرتیکه تو امممممم( دست ا.ت اومد جلوی دهنش )
ا.ت : میا آروم باش لطفا
میا که آروم شد ا.ت دستش رو برداشت
میا : من تو پیشی خشنه رو آدم میکنم
ا.ت : میا کافيه لطفا
میا: فقط به خار اون چیزی بهت نمیگم
شوگا: برو بابا دختره ی روانی
ا.ت : آقای جئون میتونم باهاتون خصوصش
جونگ کوک : خیله خب بیا بریم بالا
جونگ کوک و ا.ت رفتن بالا
ا.ت : آقای جئون میشه کامل توضیح بدید اینجا چخبره من واقعا گیج شدم
جونگ کوک : من پسر عموتم ولی از بچگی پیشت مامان رز و بابا بودم و با اونا بزرگ شدم
رز با اینکه مادر من نبود ولی از جونش واسم مایه گذاشت از همون بچگی دوست داشتم چون تو دختر رز بودی مثل خودش بودی
چی بهتر از این بود که با کسی که خون
مهربون ترین و خوش قلب ترین زن دنیا توی رگاشه ازدواج کنم
پس از همون بچگی تو ملکه ی من بودی فهمیدی
اما به خاطر امنیت خودت ازم دور شدی رفتی و دیگه ندیدمت از وقتی که باند به من رسید. باند رو قوی نگه داشتم تا پیدات کنم و هیچکس و هیچ چیز جلوم نباشه تا راحت بتونم پیدات کنم
وقتی سر خاک مامان و بابا دیدمت حسم بهم گقت تو همون ا.ت کوچولوی خودمی و با رفتن به شهر بازی و اینکه ۲۴ ساعته زیر نظرت گرفتم فهمیدم خودتی
پس روزی که الکس میخواست بهت اعتراف کنم دوست دخترش رو فرستادم جای تو و تو رو اوردمت اینجا
و تو العان ملکه ی این عمارتی
همینجا هم میمونی
ا.ت چند ضربه ی خیلی آروم زد به سر جونگ کوک : اینجا چیه
جونگ کوک: معلومه دیگه مغز
ا.ت : نه مغزت و در آوردن با خاک پرش کردن فهمیدی بروبابا پسره روانی مارو دزدیده آورده اینجا حالا طلبکارم هست
و درو باز کرد و رفت پایین
دست میا رو گرفت و رفتند سمت در
جونگ کوک : وایسا ( عربده )
ا.ت : چی میگی سادیسمی
جونگ کوک : مگه اینجا طويله است که هروقت خاستی بری
ا.ت : برو بابا چی میگی
۹.۷k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.