33
#33
_خوبم چیزی نیست
کارینا کنار کوک رو پله ها نشست سویونم رو پاش نشوند دستشو رو پشت کمر کوک گذاشت و نوازشش کرد سویون صدایی در آورد انگار میخواست حرف بزنه
+دخترمونم مثل اینکه میخواد بابایشو آروم کنه
کوک نگاهی به سویون کرد که میخواست بیاد بغلش کوک سویون رو تو بغلش گرفت سویون میخندید و کلمات نامفهومیو به زبون میاورد
سویون:پا....پا
_+تو الان چی گفتی؟
_یه بار دیگه بگو
سویون همونطوری نگاه میکرد و چیزی نمیگفت
+کوک دیدی دخترمون حرف زد؟
_بگو دوباره بابا
سویون:پا....پا
کوک سویون رو از کارینا گرفت و بغلش کرد که کارینا چشمش به سوهو افتاد اون گوشه وایساده بود
سوهو:فکر کنم منو یادتون رفت(قیافه توهم)
+بیا اینجا پسرم
سوهو از پله ها پایین اومد و وسط مامان باباش نشست
_تو که حسود نبودی پسرم؟
سوهو:کی گفته حسودی کردم من تمام مدت اون بالا وایساده بودم
_جدی؟پس کی الان داره غر میزنه پسر بداخلاق من
کوک پشت گوشه سوهو رو قلقلک داد که سوهو خندید
سوهو:راستی مامانی امروز تو مدرسه انتخاب شدم برا یه نمایش
+جدی چه نمایشی؟
سوهو:شازده کوچولو همون که همیشه داستانشو برام میخوندی من نقش شازده کوچولو رو دارم چون شاگرد اول کلاسمونم
+آفرین پسرم چقدر خوب کوک شنیدی پسرمون نقش اصلی یه داستانه
_پس ماهم قرارع بیایم و پسرکوچولومونو ببینیم درسته؟
سوهو:اوعوم شماهم میاید
کوک و کارینا با خنده پسرکشون و بغل کردن با اون کوچولو که کم کم داشت غر میزد که چرا بغل دسته جمعیه
......
امروز روزی بود که سوهو پسر کوچولو قصه مون نمایش داشت اون با مامان و باباش کلی دیالوگاش و تمرین کرده بودن سوهو که میدونست میترکونه
_خوبم چیزی نیست
کارینا کنار کوک رو پله ها نشست سویونم رو پاش نشوند دستشو رو پشت کمر کوک گذاشت و نوازشش کرد سویون صدایی در آورد انگار میخواست حرف بزنه
+دخترمونم مثل اینکه میخواد بابایشو آروم کنه
کوک نگاهی به سویون کرد که میخواست بیاد بغلش کوک سویون رو تو بغلش گرفت سویون میخندید و کلمات نامفهومیو به زبون میاورد
سویون:پا....پا
_+تو الان چی گفتی؟
_یه بار دیگه بگو
سویون همونطوری نگاه میکرد و چیزی نمیگفت
+کوک دیدی دخترمون حرف زد؟
_بگو دوباره بابا
سویون:پا....پا
کوک سویون رو از کارینا گرفت و بغلش کرد که کارینا چشمش به سوهو افتاد اون گوشه وایساده بود
سوهو:فکر کنم منو یادتون رفت(قیافه توهم)
+بیا اینجا پسرم
سوهو از پله ها پایین اومد و وسط مامان باباش نشست
_تو که حسود نبودی پسرم؟
سوهو:کی گفته حسودی کردم من تمام مدت اون بالا وایساده بودم
_جدی؟پس کی الان داره غر میزنه پسر بداخلاق من
کوک پشت گوشه سوهو رو قلقلک داد که سوهو خندید
سوهو:راستی مامانی امروز تو مدرسه انتخاب شدم برا یه نمایش
+جدی چه نمایشی؟
سوهو:شازده کوچولو همون که همیشه داستانشو برام میخوندی من نقش شازده کوچولو رو دارم چون شاگرد اول کلاسمونم
+آفرین پسرم چقدر خوب کوک شنیدی پسرمون نقش اصلی یه داستانه
_پس ماهم قرارع بیایم و پسرکوچولومونو ببینیم درسته؟
سوهو:اوعوم شماهم میاید
کوک و کارینا با خنده پسرکشون و بغل کردن با اون کوچولو که کم کم داشت غر میزد که چرا بغل دسته جمعیه
......
امروز روزی بود که سوهو پسر کوچولو قصه مون نمایش داشت اون با مامان و باباش کلی دیالوگاش و تمرین کرده بودن سوهو که میدونست میترکونه
۱۲.۷k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.