قهوه تلخ
قهوه تلخ
#part6
مهدیس:ها چته چرا اینجوری نگام میکنی/:
محراب:اومدم جوابش بدم گوشیم زنگ خورد...
دیانا بود ج دادم...
(دیا"محراب*)
*جانم دیا
"محراب محراب تروخدا کمکم کن
*چیشده
" ارسلان نمیزاره
*چی نمیزاره
"نمیزاره بچمو ب دنیا بیارم محراب تروخدا یکاری کن منو تو اتاق گزاشته درو قفل کرده دارم عز درد میمیرممم(با گریه)
*وایسا اومدم الان میام
مهدیس:کیبود؟
محراب:دوستم
مهدیس:جایی قراره بری؟
محراب:اره
مهدیس:منم بیام؟
محراب:اگ میخای بیای زود اماده شود بریم...
مهدیس:بش...
ی لباس برداشتم تنم کردم رفتیم سوار ماشین شدیم.......
______________________________
محراب:دستمو گزاشتم رو ایفون هی زنگ میزدم...
بلخره درو باز کرد...
دوییدم بالا...
ارسلان در واحدشو باز کرد....
مرتیکه حــ..رومی اون بچته چرا اینکارا میکنی...
ارسلان:از اولشم با این بچه مخالف بودم...
محراب:خفه شو دیانا کجاستتت
دیانا:محراببب من تو این اتاقممم در بستس(با گریه)
محراب:بده کلیدو....
ارسلان:نمیدم...
محراب:ارسلان خفه شو کلیدو بده....
مهدیس:گیج شده بودم صدا دختره برام اشنا بود انگار صدای اون رفیقم دیانا بود...
نکنه این دیانا همون دیاناس...
یهو چشم خورد ب میز تلوزیون...
ی کلید بود رو میزش....
سریع برداشتمش رفتم سمت در....
دیانا از پشت در برو کنار....
جوابی نداد دلهره عجیبی گرفتم.....
کلیدو تو در چرخوندم در باز شد.....
دیاناااا محرابببب محراببب بیاااا دیانا حالش خیلی بدهههه......
"ادامه دارد"
#part6
مهدیس:ها چته چرا اینجوری نگام میکنی/:
محراب:اومدم جوابش بدم گوشیم زنگ خورد...
دیانا بود ج دادم...
(دیا"محراب*)
*جانم دیا
"محراب محراب تروخدا کمکم کن
*چیشده
" ارسلان نمیزاره
*چی نمیزاره
"نمیزاره بچمو ب دنیا بیارم محراب تروخدا یکاری کن منو تو اتاق گزاشته درو قفل کرده دارم عز درد میمیرممم(با گریه)
*وایسا اومدم الان میام
مهدیس:کیبود؟
محراب:دوستم
مهدیس:جایی قراره بری؟
محراب:اره
مهدیس:منم بیام؟
محراب:اگ میخای بیای زود اماده شود بریم...
مهدیس:بش...
ی لباس برداشتم تنم کردم رفتیم سوار ماشین شدیم.......
______________________________
محراب:دستمو گزاشتم رو ایفون هی زنگ میزدم...
بلخره درو باز کرد...
دوییدم بالا...
ارسلان در واحدشو باز کرد....
مرتیکه حــ..رومی اون بچته چرا اینکارا میکنی...
ارسلان:از اولشم با این بچه مخالف بودم...
محراب:خفه شو دیانا کجاستتت
دیانا:محراببب من تو این اتاقممم در بستس(با گریه)
محراب:بده کلیدو....
ارسلان:نمیدم...
محراب:ارسلان خفه شو کلیدو بده....
مهدیس:گیج شده بودم صدا دختره برام اشنا بود انگار صدای اون رفیقم دیانا بود...
نکنه این دیانا همون دیاناس...
یهو چشم خورد ب میز تلوزیون...
ی کلید بود رو میزش....
سریع برداشتمش رفتم سمت در....
دیانا از پشت در برو کنار....
جوابی نداد دلهره عجیبی گرفتم.....
کلیدو تو در چرخوندم در باز شد.....
دیاناااا محرابببب محراببب بیاااا دیانا حالش خیلی بدهههه......
"ادامه دارد"
۲۵.۲k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.