4
4
فردا
هیون:جونگین همه چیزو جمع کردین
جونگین:آره هیونگ
هان:پسر چکار میکنی بیا بریم دیگه
چان:چقدر لفت میدین زود باشین بریممم
هیون:خیلی خب چانی چرا اینقدر هولی؟با خنده
جریان:فردا به سمت بوسان راه افتادن و برای هر
زوج ی اتاق گرفتن تا امشبو راحت باشن
سونگمین:نمیدونی مگه چان میخواد زودتر با دوست
دخترش تنها شه (با خنده)
همه پسرا زدن زیر خنده
ویو هیونجین
خیلی خوشحال بودم قراره امشبو بترکونیم
هیون:لونا
لونا:جونم
هیون:میگم تو اصلا میدونی چند وقته از اون کارا
نکردیم؟
لونا:آره فکر کنم دو روز پیش بود
هیون:ولی من بدجوری دلم تنگ شده واسه اون کارا
لونا:ما الان اومدیم سفر دلم نمیخواد جلو بچه ها عین
پنگوئن راه برم
هیون:عیب نداره دیگه
لونا:چرا دار.........
که با قرار گرفتن لبای هیون روی لباش حرفش نصفه
موند. هیونجین لونا رو به اتاق برد و پرت کرد رو تخت
لونا:بس کن هیون
هیون:هیشش فقط ناله کن
و سرش رو توی گردن لونا برد و گاز های ریز و
دردناکی رو شروع کرد. کم کم به سمت پایین رفت و ...
(قشنگ ذهنتون رو میتونم بخونم که به چی فکر میکنین😂)
که گوشی هیون زنگ خورد. فلیکس بود.
هیون:لعنت به این شانس دو دقیقه خواستیم لذت
ببریم هااااااااااا
لونا:شاید کار واجبی داره جواب بده
☆مکالمه ی هیونجین و فلیکس☆
هیون:بله
فلیکس:هیون سریع بیاین خونه ی لینو
هیون:واسه چی؟
فلیکس:استرلا غیبش زده
هیون:چی... الان میایم
لونا:چی شده
هیون:استرلا غیبش زده
پرش زمانی به خونه لینو
لینو در حال اشک ریختن بود شاید هزاربار بهش زنگ
زده بود ولی استرلا جواب نمیداد.
هیون و لونا هم رسیدن و با دیدن وضع لینو شکه شدن
بلاخره بعد چندین بار زنگ زدن استرلا جواب داد
لینو:استرلا کجایی تو؟
استرلا:لینویااا معذرت میخوام (با گریه)
لینو:کجایی الان
استرلا:از دایون و فلیکس هم عذرخواهی کن هق
لینو:استرلا هر جایی هستی همین الان برگرد لطفااا
استرلا:من با اون پیشنهاد مسخره همه چیزو بهم زدم
لینو:استرلاااااا دیوونم نکن بگو کجایی(با داااد)
استرلا:دارم میرم سمت فرودگاه
لینو:فرودگاه واسه چی؟
استرلا:برمیگردم سئول بهتون خوش بگذره
لینو:جایی نرو الان میام فهمیدی
و قطع کرد
با سرعت تمام به سمت فرودگاه حرکت کرد
بلاخره رسید از ماشین پیاده شد و وارد فرودگاه شد
به اطرافش نگاه میکرد تا عشقش رو ببینه
لینو:استرلا
و به سمتش دوید و عشقش رو در آغوش کشید
استرلا:لینویااااا هق
لینو:معذرت میخوام بیبی من بدون تو که بهم خوش
نمیگذره کجا داشتی میرفتی؟
استرلا:نباید اون پیشنهاد رو به بچه ها میدادم
لینو:هی اشکال نداره بیا برگردیم همه نگرانن
استرلا اشکاش رو پاک کرد و همراه لینو راه افتاد
فردا
هیون:جونگین همه چیزو جمع کردین
جونگین:آره هیونگ
هان:پسر چکار میکنی بیا بریم دیگه
چان:چقدر لفت میدین زود باشین بریممم
هیون:خیلی خب چانی چرا اینقدر هولی؟با خنده
جریان:فردا به سمت بوسان راه افتادن و برای هر
زوج ی اتاق گرفتن تا امشبو راحت باشن
سونگمین:نمیدونی مگه چان میخواد زودتر با دوست
دخترش تنها شه (با خنده)
همه پسرا زدن زیر خنده
ویو هیونجین
خیلی خوشحال بودم قراره امشبو بترکونیم
هیون:لونا
لونا:جونم
هیون:میگم تو اصلا میدونی چند وقته از اون کارا
نکردیم؟
لونا:آره فکر کنم دو روز پیش بود
هیون:ولی من بدجوری دلم تنگ شده واسه اون کارا
لونا:ما الان اومدیم سفر دلم نمیخواد جلو بچه ها عین
پنگوئن راه برم
هیون:عیب نداره دیگه
لونا:چرا دار.........
که با قرار گرفتن لبای هیون روی لباش حرفش نصفه
موند. هیونجین لونا رو به اتاق برد و پرت کرد رو تخت
لونا:بس کن هیون
هیون:هیشش فقط ناله کن
و سرش رو توی گردن لونا برد و گاز های ریز و
دردناکی رو شروع کرد. کم کم به سمت پایین رفت و ...
(قشنگ ذهنتون رو میتونم بخونم که به چی فکر میکنین😂)
که گوشی هیون زنگ خورد. فلیکس بود.
هیون:لعنت به این شانس دو دقیقه خواستیم لذت
ببریم هااااااااااا
لونا:شاید کار واجبی داره جواب بده
☆مکالمه ی هیونجین و فلیکس☆
هیون:بله
فلیکس:هیون سریع بیاین خونه ی لینو
هیون:واسه چی؟
فلیکس:استرلا غیبش زده
هیون:چی... الان میایم
لونا:چی شده
هیون:استرلا غیبش زده
پرش زمانی به خونه لینو
لینو در حال اشک ریختن بود شاید هزاربار بهش زنگ
زده بود ولی استرلا جواب نمیداد.
هیون و لونا هم رسیدن و با دیدن وضع لینو شکه شدن
بلاخره بعد چندین بار زنگ زدن استرلا جواب داد
لینو:استرلا کجایی تو؟
استرلا:لینویااا معذرت میخوام (با گریه)
لینو:کجایی الان
استرلا:از دایون و فلیکس هم عذرخواهی کن هق
لینو:استرلا هر جایی هستی همین الان برگرد لطفااا
استرلا:من با اون پیشنهاد مسخره همه چیزو بهم زدم
لینو:استرلاااااا دیوونم نکن بگو کجایی(با داااد)
استرلا:دارم میرم سمت فرودگاه
لینو:فرودگاه واسه چی؟
استرلا:برمیگردم سئول بهتون خوش بگذره
لینو:جایی نرو الان میام فهمیدی
و قطع کرد
با سرعت تمام به سمت فرودگاه حرکت کرد
بلاخره رسید از ماشین پیاده شد و وارد فرودگاه شد
به اطرافش نگاه میکرد تا عشقش رو ببینه
لینو:استرلا
و به سمتش دوید و عشقش رو در آغوش کشید
استرلا:لینویااااا هق
لینو:معذرت میخوام بیبی من بدون تو که بهم خوش
نمیگذره کجا داشتی میرفتی؟
استرلا:نباید اون پیشنهاد رو به بچه ها میدادم
لینو:هی اشکال نداره بیا برگردیم همه نگرانن
استرلا اشکاش رو پاک کرد و همراه لینو راه افتاد
۲.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.