Part 3
Part 3
همه ی وسایل رو صبح توی ماشین گذاشتن و حرکت
کردن قصد داشتن چند روزی رو توی جنگل بگذرونن
بلاخره رسیدن جای رویایی بود. از ماشین پیاده شدن و
مشغول حرف زدن شدن
لونا:سلام به همه
دایون و استرلا:سلامم
ویو لونا
بعد از رسیدن کنار کلبه ای که توی اون جنگل بود
نشسته بودیم و مشغول صحبت بودیم کلی با هم
جور شده بودیم مخصوصا منو دایون
استرلا:بچه ها بیان تا پسرا مشغلولن بریم یکم بگردیم
دخترا:اوکی
بدون اینکه به پسرا خبر بردن راهی جنگل شدن
همینجور داشتن روی زمینی که بر اثر بارون گلی شده
بود راه میرفتن جای خیلی خطرناکی بود چون نزدیک
فرورفتگی زمین بود. لونا و دایون در حال حرف زدن
بودن که دایون برعکس راه میرفت و پشت سرش رو
نمیدید که لونا گفت
لونا:مواظب باش(با جیغ)
دایون که متوجه نشده بود با خنده به. راهش ادامه داد
که زیر پاش خالی شد
دایون:کمککککک(با داد)
لونا با به دخترا گفت همینجا بمونن و با سرعت به
سمت کلبه راه افتاد و با گریه به پسرا گفت
لونا:بیاد کمک زود باشید دایون به کمک نیاز داره
همین جمله کافی بود که فلیکس بدون مکث به
سمت اونجا بره . پسرا همراه با لونا برگشتن
اون فرورفتگی ارتفاع زیادی نداشت ولی جوری که
دایون پرت شد به بدنش بدجوری ضربه خورده بود و
بیهوش شده بود.
فلیکس:عروسک من پاشو چشماتو باز کن لطفا(با گریه)
دایون:فل...یکس
فلیکس:جوون..نممم
دایون:خیلی سرم درد میکنه
فلیکس:اشکال نداره عزیزکم
حالا همه ی پسرا ماجرا رو فهمیده بودن و خیلی
عصبی بودن که دخترا بودن اینکه خبر بدن رفتن وسط
جنگل. لینو از دست استرلا خیلی عصبی بود که
همچین پیشنهادی داده بود . خلاصه روز اولتون کلا
دعوا و کل کل بود.........
پایان پارت ۳
همه ی وسایل رو صبح توی ماشین گذاشتن و حرکت
کردن قصد داشتن چند روزی رو توی جنگل بگذرونن
بلاخره رسیدن جای رویایی بود. از ماشین پیاده شدن و
مشغول حرف زدن شدن
لونا:سلام به همه
دایون و استرلا:سلامم
ویو لونا
بعد از رسیدن کنار کلبه ای که توی اون جنگل بود
نشسته بودیم و مشغول صحبت بودیم کلی با هم
جور شده بودیم مخصوصا منو دایون
استرلا:بچه ها بیان تا پسرا مشغلولن بریم یکم بگردیم
دخترا:اوکی
بدون اینکه به پسرا خبر بردن راهی جنگل شدن
همینجور داشتن روی زمینی که بر اثر بارون گلی شده
بود راه میرفتن جای خیلی خطرناکی بود چون نزدیک
فرورفتگی زمین بود. لونا و دایون در حال حرف زدن
بودن که دایون برعکس راه میرفت و پشت سرش رو
نمیدید که لونا گفت
لونا:مواظب باش(با جیغ)
دایون که متوجه نشده بود با خنده به. راهش ادامه داد
که زیر پاش خالی شد
دایون:کمککککک(با داد)
لونا با به دخترا گفت همینجا بمونن و با سرعت به
سمت کلبه راه افتاد و با گریه به پسرا گفت
لونا:بیاد کمک زود باشید دایون به کمک نیاز داره
همین جمله کافی بود که فلیکس بدون مکث به
سمت اونجا بره . پسرا همراه با لونا برگشتن
اون فرورفتگی ارتفاع زیادی نداشت ولی جوری که
دایون پرت شد به بدنش بدجوری ضربه خورده بود و
بیهوش شده بود.
فلیکس:عروسک من پاشو چشماتو باز کن لطفا(با گریه)
دایون:فل...یکس
فلیکس:جوون..نممم
دایون:خیلی سرم درد میکنه
فلیکس:اشکال نداره عزیزکم
حالا همه ی پسرا ماجرا رو فهمیده بودن و خیلی
عصبی بودن که دخترا بودن اینکه خبر بدن رفتن وسط
جنگل. لینو از دست استرلا خیلی عصبی بود که
همچین پیشنهادی داده بود . خلاصه روز اولتون کلا
دعوا و کل کل بود.........
پایان پارت ۳
۲.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.