پارت سه زندگی با خون آشام جذاب من
#پارت_ سه_ زندگی با خون آشام جذاب من
سخرانی شروع شد میخواستن ریس نمونه رو توی سال معرفی کنن( یه رسمه) توهم با دقت داشتی نگاه میکردی که ببینی کیه که انتخاب شده اسم رو گفتن ( جونکوک) چشمات زاغ شده بود فکرشم نمیکردی که اون باشه توی شک بودی که به تو چشمکی زد کاری نکردی فقط نگاهش کردی بعد ازینکه از روی سکو اومدپایین به سمت به سمت داخل مکان مهمونی رفت توم کنجکاو شدی که ببینی کجا رفته( محل برگزاری مهمونی خونه جونکوک بود) دنبالش کردی که دیدی با جایزه توی دستش به سمت دیوار رفت فکر کردی مسته دیونه شده که یه دفع در اتاق مخفی باز شد تعجب کردی دوباره تعقیب کردی بدونه اینکه بفهمه رفتی داخل اتاق اونجا یه آدم با بند بسته بودن با دقت داشتی نگاه میکردی که جونکوک چشماش قرمز شده بود دوتا دندون نیش دراز درآورد فروشون کرد توی گردن اون فرد ترسیدی خواستی بری بیرون که متوجهت شد سریع به سمتت اومد دستتو کشید با لبای خونیش گفت تو اینجا چیکار میکنی از استرس زیاد چیزی نگفتی دستتو کشیدی در رفتی اخمای جونکوک رفته بود داخل هم هرجور شده میخواست تورو پیدا کنه بکشه چون رازش خون آشام بودنش بود و اگر کسی بفهمه اون خون اشامه به کل زندگیش خراب میشه لباشو پاک کرد به سمتت ا.ت اومد توم که از ترس داشتی به سمت خونه خونه میرفتی جونکوک داشت توی مهمونی دنبالت میگشت نمی دونست داری به سمت خونه میری
سخرانی شروع شد میخواستن ریس نمونه رو توی سال معرفی کنن( یه رسمه) توهم با دقت داشتی نگاه میکردی که ببینی کیه که انتخاب شده اسم رو گفتن ( جونکوک) چشمات زاغ شده بود فکرشم نمیکردی که اون باشه توی شک بودی که به تو چشمکی زد کاری نکردی فقط نگاهش کردی بعد ازینکه از روی سکو اومدپایین به سمت به سمت داخل مکان مهمونی رفت توم کنجکاو شدی که ببینی کجا رفته( محل برگزاری مهمونی خونه جونکوک بود) دنبالش کردی که دیدی با جایزه توی دستش به سمت دیوار رفت فکر کردی مسته دیونه شده که یه دفع در اتاق مخفی باز شد تعجب کردی دوباره تعقیب کردی بدونه اینکه بفهمه رفتی داخل اتاق اونجا یه آدم با بند بسته بودن با دقت داشتی نگاه میکردی که جونکوک چشماش قرمز شده بود دوتا دندون نیش دراز درآورد فروشون کرد توی گردن اون فرد ترسیدی خواستی بری بیرون که متوجهت شد سریع به سمتت اومد دستتو کشید با لبای خونیش گفت تو اینجا چیکار میکنی از استرس زیاد چیزی نگفتی دستتو کشیدی در رفتی اخمای جونکوک رفته بود داخل هم هرجور شده میخواست تورو پیدا کنه بکشه چون رازش خون آشام بودنش بود و اگر کسی بفهمه اون خون اشامه به کل زندگیش خراب میشه لباشو پاک کرد به سمتت ا.ت اومد توم که از ترس داشتی به سمت خونه خونه میرفتی جونکوک داشت توی مهمونی دنبالت میگشت نمی دونست داری به سمت خونه میری
- ۴.۳k
- ۱۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط