smile
smile
part22
فردا
بورا: ا/ت
ا/ت: بله
بورا: میای امشب باهم بریم بیرون
ا/ت: نمیدونم بزار به مامانم بگم بعد
بورا: من برم الان برمیگردم
ا/ت: باشه
منتظر بودیم استاد بیاد
لولیا: وایی
ا/ت: چیشده؟
لولیا: بچه ها میگن یه پسره جذاب وارد دانشگاه شده داره میاد سمت کلاس ما
ا/ت: چرا همه جمع شدن؟
لولیا: ا/ت بیا بریم
منم بلند شدم رفتم ببینم چه خبره
ا/ت: جونگکوک اینجا چیکار میکنه؟
لولیا: چی گفتی؟
ا/ت: هیچی یه لحظه برو کنار
کوک: اینجایی خیلی دنبالت گشتم چرا بهت پیام میدم جواب نمیدی نگرانت شدم
ا/ت: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: اومدم ببینمت نگرانت شده بودم
ا/ت: شارژ گوشیم تموم شده بود
کوک: چرا گوشیت زود شارژ خالی میکنه
ا/ت: الان استاد میاد برو بیرون بعد از دانشگاه باهم حرف میزنیم
کوک: باشه من بیرون منتظرتم
ا/ت: نه نباش کلاسم طول میکشه
رفتم داخل
لولیا: این پسره کی بود؟
ا/ت: چطور مگه؟
لولیا:دوست پسرته؟
ا/ت: نه بابا دوست برادرمه فقط بهم نزدیکیم همین
لولیا: واقعا؟
ا/ت: اره
بورا: من اومدم چیشد چرا ههه جمع شده بودن
لولیا: هیچی یکی از دخترا زمین خورده بود
بورا: اها
بعد از دانشگاه
ا/ت: بورا جون من کار دارم بعد بهت زنگ میزنم
رفتم از دانشگاه بیرون
کوک: ا/ت
ا/ت: نرفتی که؟
کوک: نه نرفتم منتظرت موندم خب بریم
ا/ت: کجا؟
کوک: نمیدونم باهم حرف بزنیم مگه باهم قرار نمیزاریم؟
ا/ت: خب فصل امتحانامه نمیتونم زیاد باهات قرار بزارم
کوک: میتونیم قرارمون کتابخونه بزاریم من الان باهات میام میریم کتابخونه تو درساتو میخونی منم یه گوشه میشینم
ا/ت: باشه
رفتیم کتابخونه
چند دقیقه بعد
ا/ت: تو گفتی کتاب میخونی نه اینکه به من نگاه کنی؟
کوک: فرقی نداره تو درستو بخون
ا/ت: نمیتونم
کاران: ا/ت
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی؟
کاران: باز با این پسره اومدی
کوک: داداش به تو ربطی نداره از همون در با همون پایی که اومدی برگرد که حوصله کتک کاری ندارم
کاران: یعنی چی؟ ا/ت چه خبره این پسره کیه؟
کوک: دوست پسرشم
کاران: چی؟ دوست پسر
کوک: اره مشکلیه؟ تو که بهش خیانت کردی
کاران: چی؟ ا/ت من کی بهت خیانت کردم
ا/ت: با همون دختر قد بلنده که موهاش بلونده
کوک: گفتم که برو لازم نیست جر و بحث کنی همه چیز بین خودتو دوست دختر من تموم شده
کاران: باشه ا/ت برات دارم
کوک: چرا هنوز باهاش کات نکرده بودی؟
ا/ت: یادم رفت
کوک: دختر چرا اینقدر بیخیالی؟
ا/ت: خب بزار درسمو بخونم
کوک: بخون
ا/ت: وقتی نمیفهمم چطور بخونم
کوک: بیا برات توضیح بدم کجا مشکل داری؟
ا/ت: مگه بلدی؟
کوک: تو کلاسمون همیشه شاگرد اول مدرسه بودم
ا/ت:این دانشگاست
کوک: فرق نمیکنه بده ببینم این که اسونه یه لحظه بهت یادش میدم
ا/ت: باشه
نشست برام مسئله هارو توضیح داد
#فیک
#سناریو
part22
فردا
بورا: ا/ت
ا/ت: بله
بورا: میای امشب باهم بریم بیرون
ا/ت: نمیدونم بزار به مامانم بگم بعد
بورا: من برم الان برمیگردم
ا/ت: باشه
منتظر بودیم استاد بیاد
لولیا: وایی
ا/ت: چیشده؟
لولیا: بچه ها میگن یه پسره جذاب وارد دانشگاه شده داره میاد سمت کلاس ما
ا/ت: چرا همه جمع شدن؟
لولیا: ا/ت بیا بریم
منم بلند شدم رفتم ببینم چه خبره
ا/ت: جونگکوک اینجا چیکار میکنه؟
لولیا: چی گفتی؟
ا/ت: هیچی یه لحظه برو کنار
کوک: اینجایی خیلی دنبالت گشتم چرا بهت پیام میدم جواب نمیدی نگرانت شدم
ا/ت: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: اومدم ببینمت نگرانت شده بودم
ا/ت: شارژ گوشیم تموم شده بود
کوک: چرا گوشیت زود شارژ خالی میکنه
ا/ت: الان استاد میاد برو بیرون بعد از دانشگاه باهم حرف میزنیم
کوک: باشه من بیرون منتظرتم
ا/ت: نه نباش کلاسم طول میکشه
رفتم داخل
لولیا: این پسره کی بود؟
ا/ت: چطور مگه؟
لولیا:دوست پسرته؟
ا/ت: نه بابا دوست برادرمه فقط بهم نزدیکیم همین
لولیا: واقعا؟
ا/ت: اره
بورا: من اومدم چیشد چرا ههه جمع شده بودن
لولیا: هیچی یکی از دخترا زمین خورده بود
بورا: اها
بعد از دانشگاه
ا/ت: بورا جون من کار دارم بعد بهت زنگ میزنم
رفتم از دانشگاه بیرون
کوک: ا/ت
ا/ت: نرفتی که؟
کوک: نه نرفتم منتظرت موندم خب بریم
ا/ت: کجا؟
کوک: نمیدونم باهم حرف بزنیم مگه باهم قرار نمیزاریم؟
ا/ت: خب فصل امتحانامه نمیتونم زیاد باهات قرار بزارم
کوک: میتونیم قرارمون کتابخونه بزاریم من الان باهات میام میریم کتابخونه تو درساتو میخونی منم یه گوشه میشینم
ا/ت: باشه
رفتیم کتابخونه
چند دقیقه بعد
ا/ت: تو گفتی کتاب میخونی نه اینکه به من نگاه کنی؟
کوک: فرقی نداره تو درستو بخون
ا/ت: نمیتونم
کاران: ا/ت
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی؟
کاران: باز با این پسره اومدی
کوک: داداش به تو ربطی نداره از همون در با همون پایی که اومدی برگرد که حوصله کتک کاری ندارم
کاران: یعنی چی؟ ا/ت چه خبره این پسره کیه؟
کوک: دوست پسرشم
کاران: چی؟ دوست پسر
کوک: اره مشکلیه؟ تو که بهش خیانت کردی
کاران: چی؟ ا/ت من کی بهت خیانت کردم
ا/ت: با همون دختر قد بلنده که موهاش بلونده
کوک: گفتم که برو لازم نیست جر و بحث کنی همه چیز بین خودتو دوست دختر من تموم شده
کاران: باشه ا/ت برات دارم
کوک: چرا هنوز باهاش کات نکرده بودی؟
ا/ت: یادم رفت
کوک: دختر چرا اینقدر بیخیالی؟
ا/ت: خب بزار درسمو بخونم
کوک: بخون
ا/ت: وقتی نمیفهمم چطور بخونم
کوک: بیا برات توضیح بدم کجا مشکل داری؟
ا/ت: مگه بلدی؟
کوک: تو کلاسمون همیشه شاگرد اول مدرسه بودم
ا/ت:این دانشگاست
کوک: فرق نمیکنه بده ببینم این که اسونه یه لحظه بهت یادش میدم
ا/ت: باشه
نشست برام مسئله هارو توضیح داد
#فیک
#سناریو
۳۴.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.