عشق سرنوشت ساز پارت

عشق سرنوشت ساز پارت ۵
کیسی : واو اینجا چقدر بزرگه
هاگی : انقدر بزرگه آدم توش گم میشه
۸ سال بعد . . .
هاگی : آجی من دیشب یه خواب عجیب دیدم
کیسی : چه خوابی؟
هاگی : خواب دیدم می‌خوان مارو به عروسک تبدیل کنن ما باید تو اردو فرار کنیم
کیسی : باشه
زمان اردو . . .
هاگی : الان وقتشه بیا بریم
کارکن : وایسا ببینم کجا کجا ؟ شما من رو یاد دو نفر میندازین آره همون دختره که موهاش صورتی بود و همون پسره که موهاش آبی بود اونا از اینجا فرار کردن حالا هم شما می‌خواین فرار کنید
ارباب اینا رو به کارخونه بفرستین می‌خوان فرار کنن
هاگی و کیسی رو به کارخونه بردن
کیسی : داداش چرا مارو آوردن تو آزمایشگاه
هاگی : نمی‌دونم آجی
دیدگاه ها (۱)

عیدتون مبارک🥹❤️

عشق سرنوشت ساز پارت ۴ مایا: وای چقدر کیوتنننن مکس : مثل فرشت...

عشق سرنوشت ساز پارت ۳ بالاخره ۱۸ سالمون شد مادر : خب عزیزم آ...

اولیم مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۱

رمان انیمه ای « هنوز نه! » چپتر ۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط