پدر من؟🐻✨پارت 9🐻✨
پدر من؟🐻✨پارت 9🐻✨
# سئوجون هدفت از این کار چیه؟
&فقط میخوام عمو رو اذیت کنم
# و خودت رو به مرگ نزدیک تر کنی
+ امروز بابا خونه نیست میتونید دوربین هاتون رو بزارید
& باشه
ویو ا/ت
با عمو و سئوجون به سمت عمارت ما حرکت کردیم رسیدیم پیاده شدیم رفتیم تو
+یاااا اگه بعد از دوربین مخفی بابا حرفم رو باور نکرد چی؟
& یه دوربین جدا میزاریم تا از تدارکات فیلم بگیره و خودمون توش میگیم دوربین مخفیه
# سئوجون این همه چیز میز اد اومدی دست گذاشتی رو نقطه ضعف تهیونگ
تقریبا دو ساعت در حال نصب دوربین مخفی بودیم ابا گفته بود ساعت ۶ عمو جین میاره منو خونه خوب اصلا نکشید برم خونشون که منو بیاره خونه
کم کم سئوجون و عمو رفتن ساعت نزدیک به ۶ که در خونه باز شد قرار بود جلوش نقش بازی کنم و حسابی اشک بریزم
_ ا/ت اومدی؟(بلند)
+ابااا(گریه)
_ا/ت چیشده هی آروم ا/ت
ابا اومد بغلم کرد و نشوندم رو مبل چرمی کنار خودش دستش رو انداخت رو شونم منم سرم رو گذاشتم رو سینش
+اباااا من و سئوجون رابطه داشتیم (گریهههههه)
_ت..تو ک.ک..ی؟ا/ت چه غلطی کردی خودت میفهمی؟(داد)
+اب.با
_دهنت رو ببند دختره احمق تو عقل نداری ها؟
_پاشو گمشو برو تو اتاقت پاشووو(داد)
+ب.باشه
_دختره نفهم
ابا دستم رو گرفت برد تو اتاق حدس اینجاش هم زده بودیم و تو اتاق خودم هم دوربین گذاشته بودیم تا رسیدیم اتاق در اتاق رو قفل کرد و کلید رو گذاشت بالای کمدم
_ا/ت پدرتو در میارم روزگارتو به سیاه میکشونم
بعد از زدن این حرف کمربندش رو از شلوارش در آورد
+ن..ن.ه ی.یه ل.لح.ظ.ه ب.به حرفم .......
_ا/ت وای به حالت وقتی میزنم نشمری ۲۵۰ تا
+ا..با گ.و.ش.ک..ن این دورب....
و اولین ضربه اش رو زد
_بشماررررر از اوللللللل
+یککک ....ای .. دوووو ...(گریههههه)
..............
+۲۴۷ ۲۴۸ ۲۴۹ ۲۵۰
_ دختره عوض
دیگه هیچی نفهمیدم و افتادم سیاهی
# سئوجون هدفت از این کار چیه؟
&فقط میخوام عمو رو اذیت کنم
# و خودت رو به مرگ نزدیک تر کنی
+ امروز بابا خونه نیست میتونید دوربین هاتون رو بزارید
& باشه
ویو ا/ت
با عمو و سئوجون به سمت عمارت ما حرکت کردیم رسیدیم پیاده شدیم رفتیم تو
+یاااا اگه بعد از دوربین مخفی بابا حرفم رو باور نکرد چی؟
& یه دوربین جدا میزاریم تا از تدارکات فیلم بگیره و خودمون توش میگیم دوربین مخفیه
# سئوجون این همه چیز میز اد اومدی دست گذاشتی رو نقطه ضعف تهیونگ
تقریبا دو ساعت در حال نصب دوربین مخفی بودیم ابا گفته بود ساعت ۶ عمو جین میاره منو خونه خوب اصلا نکشید برم خونشون که منو بیاره خونه
کم کم سئوجون و عمو رفتن ساعت نزدیک به ۶ که در خونه باز شد قرار بود جلوش نقش بازی کنم و حسابی اشک بریزم
_ ا/ت اومدی؟(بلند)
+ابااا(گریه)
_ا/ت چیشده هی آروم ا/ت
ابا اومد بغلم کرد و نشوندم رو مبل چرمی کنار خودش دستش رو انداخت رو شونم منم سرم رو گذاشتم رو سینش
+اباااا من و سئوجون رابطه داشتیم (گریهههههه)
_ت..تو ک.ک..ی؟ا/ت چه غلطی کردی خودت میفهمی؟(داد)
+اب.با
_دهنت رو ببند دختره احمق تو عقل نداری ها؟
_پاشو گمشو برو تو اتاقت پاشووو(داد)
+ب.باشه
_دختره نفهم
ابا دستم رو گرفت برد تو اتاق حدس اینجاش هم زده بودیم و تو اتاق خودم هم دوربین گذاشته بودیم تا رسیدیم اتاق در اتاق رو قفل کرد و کلید رو گذاشت بالای کمدم
_ا/ت پدرتو در میارم روزگارتو به سیاه میکشونم
بعد از زدن این حرف کمربندش رو از شلوارش در آورد
+ن..ن.ه ی.یه ل.لح.ظ.ه ب.به حرفم .......
_ا/ت وای به حالت وقتی میزنم نشمری ۲۵۰ تا
+ا..با گ.و.ش.ک..ن این دورب....
و اولین ضربه اش رو زد
_بشماررررر از اوللللللل
+یککک ....ای .. دوووو ...(گریههههه)
..............
+۲۴۷ ۲۴۸ ۲۴۹ ۲۵۰
_ دختره عوض
دیگه هیچی نفهمیدم و افتادم سیاهی
۱۳.۸k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.