پدر منپارت
پدر من؟🐻✨پارت 11🐻✨
دو ماه بعد
ویو ا/ت
دیگه بدنم کاملا خوب شده بود ابا و سئوجون رو بخشیده بودم تو این مدت خیلی در کشیدم آجوما خیلی کمکم کرد و ابا هم میگفت درس رو بیخیال ولی سئوجون بیخیال نمیشد و بعد از مدرسه هر روز میومد هم بهم سر بزنه و هم درس ها رو بگه خودش تکالیف و جزوه ها رو برام مینوشت و میبرد به دبیر ها نشون میداد و و برای امتحان هم یکی از معاون های مدرسه به همراه سئوجون میومد از شانس بده یا خوبه من مجروح شدنم افتاد به امتحان های پایان سال و هر روز با سئوجون درس میخوندیم و امتحان میدادیم برای امتحان هم من جواب ها رو به سئوجون میگفتم و اون مینوشت
تو اتاقم نشسته بودم و برای آخرین امتحان درس میخوندم که ابا اومد تو اتاق از سرکار برگشته بود
+ابا خوش اومدی
_مرسی
بعد بغلم کرد و گونه ام رو بوسید
_فکر نمیکردم که یه دختر انقدر درس خون داشته باشم
+ پس خوش به حالت خدا کنه منم یه دختر درس خون داشته باشم
_یاااا قرار بود راجب بچه حرف نزنیم دیگه(اخم)
+(خنده)
_ا/ت قراره یه مدت مثلا ۵ یا ۶ یال بریم انگلیس
+چییییی؟چرا؟
_برای کار ا/ت مجبوریم فردا شب حرکت میکنیم خوب؟
+باشه(ناراحت)
_شام هم خونه عمو جین هستیم
+اوهوم
_هی ا/ت
+بله؟
_ناراحت نباش دیگه داری منم ناراحت میکنی
+باشه
_الان یه خواب بغل دخترم میچسبه
+(خنده)
+اوهوم الان دلم یه بغل میخواد
_حتما لیدی افتخار بغل کردنتون رو میدید
+چرا که نه
و پریدم بغل بابا و بابا افتاد رو تخت کنارش دراز کشیدم و دستش رو ،رو سرم میکشید و ناز میکرد
_اخ خسته گیم در رفت
روی گونه ابا یه بوس محکم گذاشتم
+الان کاملا در رفت
بعد ابا گوشه لبم که بیشتر لبش رو گونم بود رو بوسید
فلش بک به شب
ویو ا/ت
الان آماده بودم(اسلاید 2 )که ابا صدام زد
_ا/ت آماده ای؟
+آماده آم اومدم
با کتونی های لژ دارم رفتم پایین روی نرده ها نشستم و لیز خوردم و ابا که دقیقاً پایین نرده ها وایساده بود وقتی لیز خوردنم تموم شد پاهام رو زمین نذاشتم و پریدم بغل آبا
+خوش گذشت
_(خنده)
ابا منو گذاشت پایین و با هم رفتیم سمت ماشین سوار شدیم به بیرون نگاه میکردم که بارون شروع به بارش کرد کم کم چشمام سنگینی رفت
دو ماه بعد
ویو ا/ت
دیگه بدنم کاملا خوب شده بود ابا و سئوجون رو بخشیده بودم تو این مدت خیلی در کشیدم آجوما خیلی کمکم کرد و ابا هم میگفت درس رو بیخیال ولی سئوجون بیخیال نمیشد و بعد از مدرسه هر روز میومد هم بهم سر بزنه و هم درس ها رو بگه خودش تکالیف و جزوه ها رو برام مینوشت و میبرد به دبیر ها نشون میداد و و برای امتحان هم یکی از معاون های مدرسه به همراه سئوجون میومد از شانس بده یا خوبه من مجروح شدنم افتاد به امتحان های پایان سال و هر روز با سئوجون درس میخوندیم و امتحان میدادیم برای امتحان هم من جواب ها رو به سئوجون میگفتم و اون مینوشت
تو اتاقم نشسته بودم و برای آخرین امتحان درس میخوندم که ابا اومد تو اتاق از سرکار برگشته بود
+ابا خوش اومدی
_مرسی
بعد بغلم کرد و گونه ام رو بوسید
_فکر نمیکردم که یه دختر انقدر درس خون داشته باشم
+ پس خوش به حالت خدا کنه منم یه دختر درس خون داشته باشم
_یاااا قرار بود راجب بچه حرف نزنیم دیگه(اخم)
+(خنده)
_ا/ت قراره یه مدت مثلا ۵ یا ۶ یال بریم انگلیس
+چییییی؟چرا؟
_برای کار ا/ت مجبوریم فردا شب حرکت میکنیم خوب؟
+باشه(ناراحت)
_شام هم خونه عمو جین هستیم
+اوهوم
_هی ا/ت
+بله؟
_ناراحت نباش دیگه داری منم ناراحت میکنی
+باشه
_الان یه خواب بغل دخترم میچسبه
+(خنده)
+اوهوم الان دلم یه بغل میخواد
_حتما لیدی افتخار بغل کردنتون رو میدید
+چرا که نه
و پریدم بغل بابا و بابا افتاد رو تخت کنارش دراز کشیدم و دستش رو ،رو سرم میکشید و ناز میکرد
_اخ خسته گیم در رفت
روی گونه ابا یه بوس محکم گذاشتم
+الان کاملا در رفت
بعد ابا گوشه لبم که بیشتر لبش رو گونم بود رو بوسید
فلش بک به شب
ویو ا/ت
الان آماده بودم(اسلاید 2 )که ابا صدام زد
_ا/ت آماده ای؟
+آماده آم اومدم
با کتونی های لژ دارم رفتم پایین روی نرده ها نشستم و لیز خوردم و ابا که دقیقاً پایین نرده ها وایساده بود وقتی لیز خوردنم تموم شد پاهام رو زمین نذاشتم و پریدم بغل آبا
+خوش گذشت
_(خنده)
ابا منو گذاشت پایین و با هم رفتیم سمت ماشین سوار شدیم به بیرون نگاه میکردم که بارون شروع به بارش کرد کم کم چشمام سنگینی رفت
- ۱۶.۳k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط