پارت 2 فصل 2 بهترین بازیکن 🧋🖤
پارت 2 فصل 2 بهترین بازیکن 🧋🖤
جانگکوک ویو
اون ات بود تا صداش کردم فرارکرد دنبالش رفتم ولی اون رفته بود
رفتم سمت خونش در زدم درو باز کرد
ات:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:ات ببین اشتباه متوجه شدی اون
نزاشت حرفم تموم بشه و گفت :
ا/ت : انقدر دروغ نگو من همه چی رو دیدم لازم نیست توضیح بدی که چجوری
نزاشتم حرفش تموم بشه
جانگکوک : ا/ت اون خواهرمه( با داد )
جانگکوک : اون خواهرمه خواهرم خیلی وقت بود که گم شده بود بهم زنگ زدن و گفتن که پیداش کردن اونم اومد خونه ی من اون خواهرم بود
ا/ت : دروغ میگی
جانگکوک : چرا باید دروغ بگم
ا/ت ویو
گفت خواهرمه باورم نشد بهش گفتم دروغ میگی گفت چرا باید دروغ بگم
جانگکوک : الانم بهش زنگ میزنم خودت ببین
گوشیشو دراورد و زنگ زد به یکی بهش نگاه کردم گوشیرو گزاشت رو بلند گو
کاترین : سلام داداش
جانگکوک : سلام خوبی؟
کاترین : خوبم تو چطوری
جانگکوک : منم خوبم میگم کاترین چطوره شب با هم بریم رستوران یه چیزی بخوریم
کاترین : باشه داداش فکر خیلی خوبیه
جانگکوک : باشه پس شب میبینمت
کاترین : باشه خداحافظ
جانگکوک : خداحافظ
قط کرد
جانگکوک : حالا دیدی
رفتم جلوتر و بغلش کردم اونم بغلم کرد
ا/ت : معذرت میخوام من فکر کردم
جانگکوک : میدونم چه فکری کردی دیگه این فکرو نکن
ا/ت : قول میدم
ازش جدا شدم بهش لبخند زدم
ا/ت : بیا تو
جانگکوک : نه دیگه من میرم
ا/ت : باشه مواظب خودت باش
جانگکوک : توهم خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتش درو بستم و رفتم تو اتاقم
جانگکوک ویو
رفتم سمت خونه وقتی رسیدم در زدم درو باز کردن رفتم داخل
جانگکوک : کاترین کجاس
خدمتکار : طبقه بالا تو اتاقشون هستن آقا
جانگکوک : باشه ممنونم
رفتم سمت اتاقش در زدم
کاترین : بیا تو
درو باز کردم رو تخت نشسته بود
کاترین : داداش تویی خوش اومدی
جانگکوک : چطوری
کاترین : خوبم وسایلمو چیدم خسته شدم نشستم
جانگکوک : تو چرا چیدی به خدمتکار میگفتی برات بچینه
کاترین : نه دیگه خودم انجام دادم
جانگکوک : باشه هرجور راحتی
جانگکوک : برای شب آماده شو
کاترین : میشه بگی ا/تم بیاد؟
از قبل درباره ا/ت بهش گفته بودم میدونست کیه
جانگکوک : باشه بهش میگم
پاشد اومد بغلم کرد
کاترین : ممنونم داداش
متقابلا بغلش کردم
جانگکوک : خواهش میکنم
..........
کلی باهم حرف زدیم از گذشته و وقتی که پیش هم نبودیم بعد هم از اتاقش اومدم بیرونو زنک زدم به ا/ت بعد از چند تا بوق برداشت
ا/ت : بله
جانگکوک : سلام
ا/ت : عا جانگکوک تویی
جانگکوک : آره میخواستم بگم که میتونی شب باهامون بیای رستوران
ا/ت : راستش نمیتونم شما برید
جانگکوک : چرا؟
ا/ت : خب شما تازه هم دیگه رو پیدا کردید درست نیست منم بیام
جانگکوک : نیای میام بزور میارمت
بهم خندید خودمم خندم گرفته بود
ا/ت : اونوقت چجوری؟
جانگکوک : خودت میفهمی
ا/ت : باشه میام
جانگکوک : آفرین پس تا شب
ا/ت : کجا باید بیام؟ ساعت چند باید بیام
جانگکوک : جلوی در خونتون
ا/ت : چی؟
جانگکوک : منظورم اینه که حاظر که شدی درو باز کن و بیا بیرون ساعت 8 بیا
بهم خندید
ا/ت : باشه میام فعلا
جانگکوک : فعلا
قط کردم
* فلش بک به شب *
جانگکوک ویو
اون ات بود تا صداش کردم فرارکرد دنبالش رفتم ولی اون رفته بود
رفتم سمت خونش در زدم درو باز کرد
ات:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:ات ببین اشتباه متوجه شدی اون
نزاشت حرفم تموم بشه و گفت :
ا/ت : انقدر دروغ نگو من همه چی رو دیدم لازم نیست توضیح بدی که چجوری
نزاشتم حرفش تموم بشه
جانگکوک : ا/ت اون خواهرمه( با داد )
جانگکوک : اون خواهرمه خواهرم خیلی وقت بود که گم شده بود بهم زنگ زدن و گفتن که پیداش کردن اونم اومد خونه ی من اون خواهرم بود
ا/ت : دروغ میگی
جانگکوک : چرا باید دروغ بگم
ا/ت ویو
گفت خواهرمه باورم نشد بهش گفتم دروغ میگی گفت چرا باید دروغ بگم
جانگکوک : الانم بهش زنگ میزنم خودت ببین
گوشیشو دراورد و زنگ زد به یکی بهش نگاه کردم گوشیرو گزاشت رو بلند گو
کاترین : سلام داداش
جانگکوک : سلام خوبی؟
کاترین : خوبم تو چطوری
جانگکوک : منم خوبم میگم کاترین چطوره شب با هم بریم رستوران یه چیزی بخوریم
کاترین : باشه داداش فکر خیلی خوبیه
جانگکوک : باشه پس شب میبینمت
کاترین : باشه خداحافظ
جانگکوک : خداحافظ
قط کرد
جانگکوک : حالا دیدی
رفتم جلوتر و بغلش کردم اونم بغلم کرد
ا/ت : معذرت میخوام من فکر کردم
جانگکوک : میدونم چه فکری کردی دیگه این فکرو نکن
ا/ت : قول میدم
ازش جدا شدم بهش لبخند زدم
ا/ت : بیا تو
جانگکوک : نه دیگه من میرم
ا/ت : باشه مواظب خودت باش
جانگکوک : توهم خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتش درو بستم و رفتم تو اتاقم
جانگکوک ویو
رفتم سمت خونه وقتی رسیدم در زدم درو باز کردن رفتم داخل
جانگکوک : کاترین کجاس
خدمتکار : طبقه بالا تو اتاقشون هستن آقا
جانگکوک : باشه ممنونم
رفتم سمت اتاقش در زدم
کاترین : بیا تو
درو باز کردم رو تخت نشسته بود
کاترین : داداش تویی خوش اومدی
جانگکوک : چطوری
کاترین : خوبم وسایلمو چیدم خسته شدم نشستم
جانگکوک : تو چرا چیدی به خدمتکار میگفتی برات بچینه
کاترین : نه دیگه خودم انجام دادم
جانگکوک : باشه هرجور راحتی
جانگکوک : برای شب آماده شو
کاترین : میشه بگی ا/تم بیاد؟
از قبل درباره ا/ت بهش گفته بودم میدونست کیه
جانگکوک : باشه بهش میگم
پاشد اومد بغلم کرد
کاترین : ممنونم داداش
متقابلا بغلش کردم
جانگکوک : خواهش میکنم
..........
کلی باهم حرف زدیم از گذشته و وقتی که پیش هم نبودیم بعد هم از اتاقش اومدم بیرونو زنک زدم به ا/ت بعد از چند تا بوق برداشت
ا/ت : بله
جانگکوک : سلام
ا/ت : عا جانگکوک تویی
جانگکوک : آره میخواستم بگم که میتونی شب باهامون بیای رستوران
ا/ت : راستش نمیتونم شما برید
جانگکوک : چرا؟
ا/ت : خب شما تازه هم دیگه رو پیدا کردید درست نیست منم بیام
جانگکوک : نیای میام بزور میارمت
بهم خندید خودمم خندم گرفته بود
ا/ت : اونوقت چجوری؟
جانگکوک : خودت میفهمی
ا/ت : باشه میام
جانگکوک : آفرین پس تا شب
ا/ت : کجا باید بیام؟ ساعت چند باید بیام
جانگکوک : جلوی در خونتون
ا/ت : چی؟
جانگکوک : منظورم اینه که حاظر که شدی درو باز کن و بیا بیرون ساعت 8 بیا
بهم خندید
ا/ت : باشه میام فعلا
جانگکوک : فعلا
قط کردم
* فلش بک به شب *
۱۸۱.۳k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.