پارت 5 فصل 3 راهیه بهشت 🪐🌙
پارت 5 فصل 3 راهیه بهشت 🪐🌙
ا/ت ویو
به در نگاه کردم با دیدن کسی که تو چهارچوب در وایساده بود خشکم زد باورم نمیشه اونا با هم همدستن این امکان نداره
ا/ت : تو!
سندی : آره منم چیه تعجب کردی؟
ا/ت : امکان نداره
سندی : چرا امکان داره
ا/ت : شما دوتا با هم همدستید
سندی : آره من باعثش بودم
ا/ت : عوضی
پاشدم رفتم سمتش که گرفتم
شیطان : آروم باش ا/ت کاری نکن
اشکام بی اختیار میومدن
سندی : اینو خودت خیلی خوب میدونی که نمیتونی به جیهوپ برسی جیهوپ مال من بود هست و خواهم بود دیگه نمیتونی حتی ببینیش
هر کلمه ای که میگفت دلم بیشتر میلرزید حالم بدتر میشد
ا/ت : اینکارو نکن
سندی : چه بخوای چه نخوای این کارو کردم
ا/ت : نمیتونی این کارو با من کنی جیهوپ تورو دوست نداره
سندی : دوست نداره ولی در آینده عاشقم میشه
ا/ت : نه...نه
ا/ت : این کارو نکن
سندی : متاسفم
شدت اشکام بیشتر شد اینکه نمیتونم کاری کنم که از اینجا برم هم اینکه نمیتونم جیهوپ ببینم همشون باعث این اشکام بودن
ا/ت : نه( با داد )
رفتش
ا/ت : چرا من؟ چرا
شیطان : آروم باش
روی زانوهام افتادم زمین
ا/ت : ای...ن کار..و با م..ن نکنید...تروخدا
اونم جلوم رو زانوهاش نشست
شیطان : ا/ت آروم باش
با دستام صورتمو گرفتم
ا/ت : از همت..ون متن..فرم ( با داد )
سعی داشت آرومم کنه
شیطان : بسه دیگه ا/ت چشماتو باز کن اون دوست نداره اون سندی رو دوست داره گولت زده چرا نمیخوای اینو بفهمی
ا/ت : درو... غ نگو( با داد )
شیطان : دروغ نمیگم دیگه باید اینو بفهمی ( با داد )
دستمو گزاشتم رو قلبم درد میکرد
شیطان : خوبی؟ چیزیت شد ؟
ا/ت : ازم دو..ر شو نمی..خوام ببی..نمت
شیطان : اینطوری نکن
ا/ت : برو از اینجا برو
شیطان : نمیرم
ا/ت : لع..نت به ه..متو..ن ( با داد )
بغلم کرد
شیطان : آروم باش
خواستم ازش جدا بشم هولش دادم ولی نشد نرفت عقب تر
ا/ت : ول.. م کن.. ب.. رو
شیطان : بسه دیگه آروم باش
هیچی نگفتم اشکام اَمون نمیدادن که بخوام چیزی بگم
شیطان ویو
بغلش کردم هولم داد ولی محکم تر گرفتمش چند دقیقه ای گذشت صداش نمیومد بهش نگاه کردم خوابش برده بود
شیطان : آخ ا/ت چرا این کارو با خودت میکنی
بغلش کردم و گزاشتمش رو تخت پتورو روش کشیدم بهش نگاه کردم خیلی گریه کرده بود صورتش خیس بود گونشو بوسیدم و کنارش خوابیدم و بغلش کردم موهاشو بو کردم بوی خیلی خوبی میداد آروم با خودم گفتم :
شیطان : من خیلی دوست دارم ا/ت چرا نمیخوای اینو قبول کنی
محکم تر بغلش کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
ا/ت ویو
به در نگاه کردم با دیدن کسی که تو چهارچوب در وایساده بود خشکم زد باورم نمیشه اونا با هم همدستن این امکان نداره
ا/ت : تو!
سندی : آره منم چیه تعجب کردی؟
ا/ت : امکان نداره
سندی : چرا امکان داره
ا/ت : شما دوتا با هم همدستید
سندی : آره من باعثش بودم
ا/ت : عوضی
پاشدم رفتم سمتش که گرفتم
شیطان : آروم باش ا/ت کاری نکن
اشکام بی اختیار میومدن
سندی : اینو خودت خیلی خوب میدونی که نمیتونی به جیهوپ برسی جیهوپ مال من بود هست و خواهم بود دیگه نمیتونی حتی ببینیش
هر کلمه ای که میگفت دلم بیشتر میلرزید حالم بدتر میشد
ا/ت : اینکارو نکن
سندی : چه بخوای چه نخوای این کارو کردم
ا/ت : نمیتونی این کارو با من کنی جیهوپ تورو دوست نداره
سندی : دوست نداره ولی در آینده عاشقم میشه
ا/ت : نه...نه
ا/ت : این کارو نکن
سندی : متاسفم
شدت اشکام بیشتر شد اینکه نمیتونم کاری کنم که از اینجا برم هم اینکه نمیتونم جیهوپ ببینم همشون باعث این اشکام بودن
ا/ت : نه( با داد )
رفتش
ا/ت : چرا من؟ چرا
شیطان : آروم باش
روی زانوهام افتادم زمین
ا/ت : ای...ن کار..و با م..ن نکنید...تروخدا
اونم جلوم رو زانوهاش نشست
شیطان : ا/ت آروم باش
با دستام صورتمو گرفتم
ا/ت : از همت..ون متن..فرم ( با داد )
سعی داشت آرومم کنه
شیطان : بسه دیگه ا/ت چشماتو باز کن اون دوست نداره اون سندی رو دوست داره گولت زده چرا نمیخوای اینو بفهمی
ا/ت : درو... غ نگو( با داد )
شیطان : دروغ نمیگم دیگه باید اینو بفهمی ( با داد )
دستمو گزاشتم رو قلبم درد میکرد
شیطان : خوبی؟ چیزیت شد ؟
ا/ت : ازم دو..ر شو نمی..خوام ببی..نمت
شیطان : اینطوری نکن
ا/ت : برو از اینجا برو
شیطان : نمیرم
ا/ت : لع..نت به ه..متو..ن ( با داد )
بغلم کرد
شیطان : آروم باش
خواستم ازش جدا بشم هولش دادم ولی نشد نرفت عقب تر
ا/ت : ول.. م کن.. ب.. رو
شیطان : بسه دیگه آروم باش
هیچی نگفتم اشکام اَمون نمیدادن که بخوام چیزی بگم
شیطان ویو
بغلش کردم هولم داد ولی محکم تر گرفتمش چند دقیقه ای گذشت صداش نمیومد بهش نگاه کردم خوابش برده بود
شیطان : آخ ا/ت چرا این کارو با خودت میکنی
بغلش کردم و گزاشتمش رو تخت پتورو روش کشیدم بهش نگاه کردم خیلی گریه کرده بود صورتش خیس بود گونشو بوسیدم و کنارش خوابیدم و بغلش کردم موهاشو بو کردم بوی خیلی خوبی میداد آروم با خودم گفتم :
شیطان : من خیلی دوست دارم ا/ت چرا نمیخوای اینو قبول کنی
محکم تر بغلش کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
۱۶۲.۶k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.