𝓟𝓪𝓻𝓽 11 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 11 🥺🤍🖇️
ا/ت ویو
دستمو ول کرد و خوابید
رفتم سمت در آروم بازش کردم و رفتم بیرون به سمت سالن راهی شدم فکرم درگیر حرفاش بود چرا براش مهم بود که من مرتو دوست دارم یا نه داشتم به اینا فکر میکردم که خوردم به یکی سرمو بالا اوردم آجوما بود
آجوما : دخترم کجا بودی
ا/ت : رئیس حالش بد بود بردمشون اتاقش
آجوما : کار خوبی کردی دخترم فکر کنم باز تو الکل زیاده روی کرده
ا/ت : همیشه همین کارو میکنه؟
آجوما : نه وقتی حالش بده این کارو میکنه
حالش بده؟ یعنی الان حالش بد بود؟ یعنی چیشده
آجوما : دخترم بیا کمک کن میزو جمع کنیم
ا/ت : باشه آجوما
دنبالش رفتم و کمکش کردم میزو جمع کنه وقتی تموم شد یه دستمال بهم داد
آجوما : دخترم برو میزو پاک کن
ا/ت : باشه
رفتم سمت میز
داشتم میزو پاک میکردم که احساس کردم یکی پشتم وایساده برگشتم یه زن بود خیلی شیک بود یکی از مهمونا بود صبر کن الان یادم اومد این همون دخترس که اون روزای اول که اومده بودم اینجا پرید بغل رئیس حتما دوست دخترشه
آیشه : ببینم تو ا/ت بودی درسته؟
ا/ت : بله اسمم ا/ت هست کاری دارید با من؟
آیشه : نه فقط خواستم ببینمت
ا/ت : منو؟
آیشه : آره مگه چیه
ا/ت : ه هیچی فقط تعجب کردم
آیشه : چند سالته؟
ا/ت : 23 سالمه
آیشه : خوبه منم آیشه هستم 24 سالمه یه سال ازت بزرگترم
ا/ت : خوشبختم
آیشه : منم همینطور میشه بهم یه لیوان آب بدی
ا/ت : البته الان میارم
رفتم سمت آشپزخونه و یه لیوان برداشتم و داخلش آب ریختم و بردم سمتش داشت با یکی حرف میزد رفتم کنارش برگشت سمتم
ا/ت : بفرمایید
لیوانو دادم بهش چشمم خورد به فردی که داشت باهاش حرف میزد ا این که مرته لعنتی همه جا هست نگاهمو ازش گرفتم آب خورد و لیوانشو داد بهم
ا/ت : چیز دیگه ای نمیخواید؟
آیشه : نه ممنونم
مرت : ا/ت جانگکوکو ندیدی؟
بهش نگاه کردم
ا/ت : جانگکوک؟
مرت : رئیستون
پس اسمش جانگکوکه
ا/ت : حالشون خوب نبود بردمشون اتاقش
مرت و آیشه : چی؟
هردوشون گرفتن چی
ا/ت : حالشون خوبه نگران نباشید یکم مست بودن البته یکم نه خیلی مست بودن حالشون خوب نبود
آیشه : باشه ممنونم
سریع دویید سمت اتاق
مرت : ممنونم که کمکش کردی
ا/ت : من وظیفمو انجام دادم
مرت : ا/ت بابت امشب متاسفم حالم دست خودم نبود
ا/ت : مشکلی نیست پیش میاد
مرت ویو
وقتی آیشه رفت ازش عذر خواهی کردم نباید به این زودی بهش میگفتم باید باهاش صمیمی بشم اونموقع بهتره
مرت : باشه پس میبینمت فعلا
رفتم سمت اتاق کوک درو باز کردم آیشه کنارش رو تخت نشسته بود و داشت موهاشو نوازش میکرد با صدای خیلی آروم گفتم
مرت : آیشه
برگشت سمتم
آیشه : بله
مرت : بیا بریم بزار بخوابه
آیشه : تو برو منم میام
مرت : قول؟
آیشه : .. قول
مرت : باشه
درو آروم بستم و رفتم بیرون
دیگه مهمونی داشت تموم میشد چون جانگکوک نبود من باید مهمونا رو راهی میکردم وایسادم جلوی در و مهمونا رو راهی کردم
.................
همه ی مهمونا رفتن داشتن خونه رو تمیز میکردن ا/ت نبود رفتم سمت آشپزخونه اونحا بود داشت اونحا رو تمیز میکرد
مرت : ا/ت
برگشت سمتم
ا/ت : بله چیزی لازم دارید؟
مرت : نه فقط میخواستم بگم که میشه وقتی جانگکوک بیدار شد بهش بگی بهم یه زنگ بزنه؟
ا/ت : البته میگم
مرت : ازت ممنونم
ا/ت : من فقط وظیفمو انجام میدم
بهش نگاه کردم چقدر این لباس بهش میاد
ا/ت : کار دیگه ای دارید؟
مرت : میشه دیگه رسمی حرف نزنی
ا/ت : اما
مرت : اما نداره دیگه باشه؟
ا/ت : ..... ب باشه
مرت : پس میبینمت فعلا
ا/ت : خداحافظ
رفتم سمت در قلبم تند میزد دستمو گزاشتم رو قلبم
مرت : آه بسه دیگه انقدر تند نزن
برگشتم روبه خدمتکار
مرت : میشه پالتوی منو بیارید؟
خدمتکار : بله الان میارم
صدای کفش پاشنه بلند میومد نگاه کردم آیشه بود
مرت : بلاخره اومدی
آیشه : آره اومدم میخوای بری خونه؟
مرت : آره
آیشه : منو هم میرسونی؟
مرت : البته
آیشه : ممنونم
مرت : کاری نمیکنم که
کتمو اورد
مرت : ممنونم
خدمتکار : خوش آمدید بازم بیاید
مرت و آیشه : ممنونم
بهم نگاه کردیم و خندیدیم
مرت : بیا بریم
آیشه مثل خواهرم بود از بچگی با هم دوست بودیم
ا/ت ویو
دستمو ول کرد و خوابید
رفتم سمت در آروم بازش کردم و رفتم بیرون به سمت سالن راهی شدم فکرم درگیر حرفاش بود چرا براش مهم بود که من مرتو دوست دارم یا نه داشتم به اینا فکر میکردم که خوردم به یکی سرمو بالا اوردم آجوما بود
آجوما : دخترم کجا بودی
ا/ت : رئیس حالش بد بود بردمشون اتاقش
آجوما : کار خوبی کردی دخترم فکر کنم باز تو الکل زیاده روی کرده
ا/ت : همیشه همین کارو میکنه؟
آجوما : نه وقتی حالش بده این کارو میکنه
حالش بده؟ یعنی الان حالش بد بود؟ یعنی چیشده
آجوما : دخترم بیا کمک کن میزو جمع کنیم
ا/ت : باشه آجوما
دنبالش رفتم و کمکش کردم میزو جمع کنه وقتی تموم شد یه دستمال بهم داد
آجوما : دخترم برو میزو پاک کن
ا/ت : باشه
رفتم سمت میز
داشتم میزو پاک میکردم که احساس کردم یکی پشتم وایساده برگشتم یه زن بود خیلی شیک بود یکی از مهمونا بود صبر کن الان یادم اومد این همون دخترس که اون روزای اول که اومده بودم اینجا پرید بغل رئیس حتما دوست دخترشه
آیشه : ببینم تو ا/ت بودی درسته؟
ا/ت : بله اسمم ا/ت هست کاری دارید با من؟
آیشه : نه فقط خواستم ببینمت
ا/ت : منو؟
آیشه : آره مگه چیه
ا/ت : ه هیچی فقط تعجب کردم
آیشه : چند سالته؟
ا/ت : 23 سالمه
آیشه : خوبه منم آیشه هستم 24 سالمه یه سال ازت بزرگترم
ا/ت : خوشبختم
آیشه : منم همینطور میشه بهم یه لیوان آب بدی
ا/ت : البته الان میارم
رفتم سمت آشپزخونه و یه لیوان برداشتم و داخلش آب ریختم و بردم سمتش داشت با یکی حرف میزد رفتم کنارش برگشت سمتم
ا/ت : بفرمایید
لیوانو دادم بهش چشمم خورد به فردی که داشت باهاش حرف میزد ا این که مرته لعنتی همه جا هست نگاهمو ازش گرفتم آب خورد و لیوانشو داد بهم
ا/ت : چیز دیگه ای نمیخواید؟
آیشه : نه ممنونم
مرت : ا/ت جانگکوکو ندیدی؟
بهش نگاه کردم
ا/ت : جانگکوک؟
مرت : رئیستون
پس اسمش جانگکوکه
ا/ت : حالشون خوب نبود بردمشون اتاقش
مرت و آیشه : چی؟
هردوشون گرفتن چی
ا/ت : حالشون خوبه نگران نباشید یکم مست بودن البته یکم نه خیلی مست بودن حالشون خوب نبود
آیشه : باشه ممنونم
سریع دویید سمت اتاق
مرت : ممنونم که کمکش کردی
ا/ت : من وظیفمو انجام دادم
مرت : ا/ت بابت امشب متاسفم حالم دست خودم نبود
ا/ت : مشکلی نیست پیش میاد
مرت ویو
وقتی آیشه رفت ازش عذر خواهی کردم نباید به این زودی بهش میگفتم باید باهاش صمیمی بشم اونموقع بهتره
مرت : باشه پس میبینمت فعلا
رفتم سمت اتاق کوک درو باز کردم آیشه کنارش رو تخت نشسته بود و داشت موهاشو نوازش میکرد با صدای خیلی آروم گفتم
مرت : آیشه
برگشت سمتم
آیشه : بله
مرت : بیا بریم بزار بخوابه
آیشه : تو برو منم میام
مرت : قول؟
آیشه : .. قول
مرت : باشه
درو آروم بستم و رفتم بیرون
دیگه مهمونی داشت تموم میشد چون جانگکوک نبود من باید مهمونا رو راهی میکردم وایسادم جلوی در و مهمونا رو راهی کردم
.................
همه ی مهمونا رفتن داشتن خونه رو تمیز میکردن ا/ت نبود رفتم سمت آشپزخونه اونحا بود داشت اونحا رو تمیز میکرد
مرت : ا/ت
برگشت سمتم
ا/ت : بله چیزی لازم دارید؟
مرت : نه فقط میخواستم بگم که میشه وقتی جانگکوک بیدار شد بهش بگی بهم یه زنگ بزنه؟
ا/ت : البته میگم
مرت : ازت ممنونم
ا/ت : من فقط وظیفمو انجام میدم
بهش نگاه کردم چقدر این لباس بهش میاد
ا/ت : کار دیگه ای دارید؟
مرت : میشه دیگه رسمی حرف نزنی
ا/ت : اما
مرت : اما نداره دیگه باشه؟
ا/ت : ..... ب باشه
مرت : پس میبینمت فعلا
ا/ت : خداحافظ
رفتم سمت در قلبم تند میزد دستمو گزاشتم رو قلبم
مرت : آه بسه دیگه انقدر تند نزن
برگشتم روبه خدمتکار
مرت : میشه پالتوی منو بیارید؟
خدمتکار : بله الان میارم
صدای کفش پاشنه بلند میومد نگاه کردم آیشه بود
مرت : بلاخره اومدی
آیشه : آره اومدم میخوای بری خونه؟
مرت : آره
آیشه : منو هم میرسونی؟
مرت : البته
آیشه : ممنونم
مرت : کاری نمیکنم که
کتمو اورد
مرت : ممنونم
خدمتکار : خوش آمدید بازم بیاید
مرت و آیشه : ممنونم
بهم نگاه کردیم و خندیدیم
مرت : بیا بریم
آیشه مثل خواهرم بود از بچگی با هم دوست بودیم
۲۱۷.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.