پادشاه عذاب
پادشاه عذاب
پارت ۱
داشتم توی روستای کوچک و تکراریمون قدم میزدم
که فکری به سرم زد
من که الان بزرگ شدم و ۱۹ سالمه! مطمئنم مامان بابام میزارن برم شهر!
ا/ت: مامان....بابا
مامان:چیشده بازم چیزی دنبالت کرده؟(😂😂😂😂😂)
ا/ت: نه بابا
خواستم بگم...... من دیگه بزرگ شدم
میشه برم شهر برای زندگی؟
هم حال و هوام بهتر میشه
هم کلا خوش میگذره دیگه
تازه سه تا از دوستام هم اونجان
مامان: باشه
ولی زود به زود به اینجا بیا
ا/ت: آخ جوننننننن باشه
تو چی میگی بابا؟
بابا: از نظر منم مشکلی نداره، دیگه بزرگ شدی باید روی پای خودت وایسی
ا/ت:آخ جوننننن
خب پس من برم وسایلم رو جمع کنم
&وسایلش رو جمع میکنه و فردا میشه
با قطار از اونجا حرکت میکنه و به شهر میره
یه کم توی شهر قدم میزنه
سرش توی کتابش بود که یک دفعه به یک مرد هیکلی برخورد میکنه و کتابش از دستش میوفته
جونگ کوک: خانم کوچولو حواست رو جمع کن
ا/ت:م... متاسفم آقا*خم میشه تا کتابش رو برداره ، اما کوک پاش رو میزاره روی کتابش*
کوک: مطمئنا تازه به شهر اومدی
از کجا اومدی کوچولو
ا/ت: م....من از روستای (فلان) اومدم اونجا ...... برای زندگی
کوک:(پوزخند) فکر نکنم یه شخصی بزاره اینجا بمونی دختر کوچولو
ویو ا/ت
از پوزخند این مرده یکم ترسیدم
ولی بعد از اینکه پاش رو از روی کتابم برداشت، سریع کتابم رو برداشتم و بلند شدم
ا/ت: من به شهر علاقه ی زیادی دارم، اگر بتونم همینجا میمونم ، ولی با کوچیکترین آزار و اذیت به روستای خودم برمیگردم......(تعظیم کوچولو میکنه) ببخشید که بهتون برخورد کردم آقا
(میره)
ویو کوک
دختر بامزه و کیوتی بود
ولی معلومه خیلی دختر ظریفیه
ولی خب...... همین دختر کوچولو ها خدا میدونه چقدر میتونن یه پسر رو هو....رنی کنن ( منظورش اینه که ا/ت کوک رو هو...رنی کرده(:)
ویو ا/ت
رفتم دنبال خونه گشتم
اوایلش که توی هتل موندم
بعد از اینکه یه خونه پیدا کردم رفتم و وسایل رو چیدم و کلا سرو سامون دادم به همچی
خیلی توی شهر خوش میگذشت
دوستام که فهمیدن اومدم شهر خیلی خوشحال شدن
یه گروه داشتیم
سومی پیام داد گفت امروز بریم بیرون
ساعت پنج و نیم
الان ساعت چهار و نیمه
داشتم آماده میشدم تا برم
رسیدم و دوستام هم یکی یکی رسیدن.....
_______________
این فیکم با فیک اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی رو خیلی دوست دارم
فیک اولیم احساس میکنم زیاد جالب نبود
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
از فیک قبلیم و همین فیکم:)
خب دیگه
منتظر پارت بعدی باشید ❤️
بابای ✨🫂
پارت ۱
داشتم توی روستای کوچک و تکراریمون قدم میزدم
که فکری به سرم زد
من که الان بزرگ شدم و ۱۹ سالمه! مطمئنم مامان بابام میزارن برم شهر!
ا/ت: مامان....بابا
مامان:چیشده بازم چیزی دنبالت کرده؟(😂😂😂😂😂)
ا/ت: نه بابا
خواستم بگم...... من دیگه بزرگ شدم
میشه برم شهر برای زندگی؟
هم حال و هوام بهتر میشه
هم کلا خوش میگذره دیگه
تازه سه تا از دوستام هم اونجان
مامان: باشه
ولی زود به زود به اینجا بیا
ا/ت: آخ جوننننننن باشه
تو چی میگی بابا؟
بابا: از نظر منم مشکلی نداره، دیگه بزرگ شدی باید روی پای خودت وایسی
ا/ت:آخ جوننننن
خب پس من برم وسایلم رو جمع کنم
&وسایلش رو جمع میکنه و فردا میشه
با قطار از اونجا حرکت میکنه و به شهر میره
یه کم توی شهر قدم میزنه
سرش توی کتابش بود که یک دفعه به یک مرد هیکلی برخورد میکنه و کتابش از دستش میوفته
جونگ کوک: خانم کوچولو حواست رو جمع کن
ا/ت:م... متاسفم آقا*خم میشه تا کتابش رو برداره ، اما کوک پاش رو میزاره روی کتابش*
کوک: مطمئنا تازه به شهر اومدی
از کجا اومدی کوچولو
ا/ت: م....من از روستای (فلان) اومدم اونجا ...... برای زندگی
کوک:(پوزخند) فکر نکنم یه شخصی بزاره اینجا بمونی دختر کوچولو
ویو ا/ت
از پوزخند این مرده یکم ترسیدم
ولی بعد از اینکه پاش رو از روی کتابم برداشت، سریع کتابم رو برداشتم و بلند شدم
ا/ت: من به شهر علاقه ی زیادی دارم، اگر بتونم همینجا میمونم ، ولی با کوچیکترین آزار و اذیت به روستای خودم برمیگردم......(تعظیم کوچولو میکنه) ببخشید که بهتون برخورد کردم آقا
(میره)
ویو کوک
دختر بامزه و کیوتی بود
ولی معلومه خیلی دختر ظریفیه
ولی خب...... همین دختر کوچولو ها خدا میدونه چقدر میتونن یه پسر رو هو....رنی کنن ( منظورش اینه که ا/ت کوک رو هو...رنی کرده(:)
ویو ا/ت
رفتم دنبال خونه گشتم
اوایلش که توی هتل موندم
بعد از اینکه یه خونه پیدا کردم رفتم و وسایل رو چیدم و کلا سرو سامون دادم به همچی
خیلی توی شهر خوش میگذشت
دوستام که فهمیدن اومدم شهر خیلی خوشحال شدن
یه گروه داشتیم
سومی پیام داد گفت امروز بریم بیرون
ساعت پنج و نیم
الان ساعت چهار و نیمه
داشتم آماده میشدم تا برم
رسیدم و دوستام هم یکی یکی رسیدن.....
_______________
این فیکم با فیک اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی رو خیلی دوست دارم
فیک اولیم احساس میکنم زیاد جالب نبود
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
از فیک قبلیم و همین فیکم:)
خب دیگه
منتظر پارت بعدی باشید ❤️
بابای ✨🫂
۳.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.