پادشاه عذاب
پادشاه عذاب
پارت ۳
کوک:تهیونگ، شوگا،جیمین
هر سه تا:بله
کوک: بیاید بریم دختره رو تعقیب کنیم
&بعد از مدتی تونستن با سیستم هاشون لوکیشن جایی که ا/ت هست رو پیدا کنن و میرن اونجا
سومی:بچه ها، اون...اون ماشین
یوری: وای یاخدا
یونجی : بچه ها بهتر نیست بریم؟
ا/ت: چیشده ؟
یوری اون ماشینه رو میبینی
ا/ت: (ماشینه رو نگاه میکنه) خب
یوری: اون همون مرده هست که گفته بودیم مافیاست
ا/ت: ب.... بچه ها میشه بریم
چون مطمئنا با من کار داره
سومی: چقدر پسر سیریشیه (درست نوشتم؟🗿)
& کوک از ماشینش با شوگا و جیمین و تهیونگ پیاده میشه و به سمت اون چهارنفر میرن
سومی: اهم....بچه ها
یوری: توروخدا بیاید بریم
یونجی اره بنظرم بریم
(داشتن میرفتن که کوک بازوی ا/ت رو میگیره و ا/ت با ترس سرش رو سمت کوک برمیگردونه)
کوک: سلام کوچولو، منو یادته
ا/ت:م....من بخاطر اون اتفاق عذرخواهی کردم
کوک: خب پس یادته
سومی: جناب میشه....
کوک:(با خشم به سومی نگاه میکنه)
یونجی: ( یونجی از کوک خیلی میترسید ولی نمیتونست بزاره با ا/ت کاری بکنه پس حرف سومی رو ادامه داد) جناب با احترام دارم میگم با دوستم کاری نداشته باش
کوک:اوووووو دوستات خوب هواتو دارنا قدرشون رو بدون*پوزخند* ( با ا/ت حرف زد)
در ضمن ( ا/ت رو هل میده پشت خودش)
این دختر کوچولو با ما میره
ا/ت: آقا لطفاً میشه ولم کنید( با صدای لرزان و بغض دار)
کوک:( به سمت ا/ت) حتی اگرم گریه کنی دلم برات نمیسوزه
ا/ت: (از اونجایی که میترسه هیچ کاری نمیکنه و فقط سرش رو پایین میندازه
یوری: هوی تو داری.....( میره سمت ا/ت که کوک یوری رو هلش میده و میوفته روی زمین)
کوک: نزارید دستم رو روتون بلند کنم
(بچه ها که میبینن هیچ کاری از دستشون برنمیاد حرفی نمیزنن و کوک ا/ت رو میبره)
ویو ا/ت
خیلی میترسیدم
قلبم خیلی داشت تند تند میزد
من....من از قصد بهش نخوردم
چیکار کردم که داره من رو با خودش میبره؟
نکنه میخواد منو بکشه؟
یا شکنجه کنه؟
یا...
یا ....
نکنه بهم تجاوز کنه؟
همین سوالا همینجوری توی ذهنم بود که از ترس بغض کرده بودم
کنار همون مرده(کوک) نشسته بودم(خب مافیا ها راننده خصوصی دارن دیگه:/)
که یه دفعه یچی رو رون پام حس کردم....
_________
ببخشید خیلی دیر گذاشتمممم
خب مدرستون چجوری پیش میره؟😂🥲
پارت ۳
کوک:تهیونگ، شوگا،جیمین
هر سه تا:بله
کوک: بیاید بریم دختره رو تعقیب کنیم
&بعد از مدتی تونستن با سیستم هاشون لوکیشن جایی که ا/ت هست رو پیدا کنن و میرن اونجا
سومی:بچه ها، اون...اون ماشین
یوری: وای یاخدا
یونجی : بچه ها بهتر نیست بریم؟
ا/ت: چیشده ؟
یوری اون ماشینه رو میبینی
ا/ت: (ماشینه رو نگاه میکنه) خب
یوری: اون همون مرده هست که گفته بودیم مافیاست
ا/ت: ب.... بچه ها میشه بریم
چون مطمئنا با من کار داره
سومی: چقدر پسر سیریشیه (درست نوشتم؟🗿)
& کوک از ماشینش با شوگا و جیمین و تهیونگ پیاده میشه و به سمت اون چهارنفر میرن
سومی: اهم....بچه ها
یوری: توروخدا بیاید بریم
یونجی اره بنظرم بریم
(داشتن میرفتن که کوک بازوی ا/ت رو میگیره و ا/ت با ترس سرش رو سمت کوک برمیگردونه)
کوک: سلام کوچولو، منو یادته
ا/ت:م....من بخاطر اون اتفاق عذرخواهی کردم
کوک: خب پس یادته
سومی: جناب میشه....
کوک:(با خشم به سومی نگاه میکنه)
یونجی: ( یونجی از کوک خیلی میترسید ولی نمیتونست بزاره با ا/ت کاری بکنه پس حرف سومی رو ادامه داد) جناب با احترام دارم میگم با دوستم کاری نداشته باش
کوک:اوووووو دوستات خوب هواتو دارنا قدرشون رو بدون*پوزخند* ( با ا/ت حرف زد)
در ضمن ( ا/ت رو هل میده پشت خودش)
این دختر کوچولو با ما میره
ا/ت: آقا لطفاً میشه ولم کنید( با صدای لرزان و بغض دار)
کوک:( به سمت ا/ت) حتی اگرم گریه کنی دلم برات نمیسوزه
ا/ت: (از اونجایی که میترسه هیچ کاری نمیکنه و فقط سرش رو پایین میندازه
یوری: هوی تو داری.....( میره سمت ا/ت که کوک یوری رو هلش میده و میوفته روی زمین)
کوک: نزارید دستم رو روتون بلند کنم
(بچه ها که میبینن هیچ کاری از دستشون برنمیاد حرفی نمیزنن و کوک ا/ت رو میبره)
ویو ا/ت
خیلی میترسیدم
قلبم خیلی داشت تند تند میزد
من....من از قصد بهش نخوردم
چیکار کردم که داره من رو با خودش میبره؟
نکنه میخواد منو بکشه؟
یا شکنجه کنه؟
یا...
یا ....
نکنه بهم تجاوز کنه؟
همین سوالا همینجوری توی ذهنم بود که از ترس بغض کرده بودم
کنار همون مرده(کوک) نشسته بودم(خب مافیا ها راننده خصوصی دارن دیگه:/)
که یه دفعه یچی رو رون پام حس کردم....
_________
ببخشید خیلی دیر گذاشتمممم
خب مدرستون چجوری پیش میره؟😂🥲
۱۱.۱k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.