خب فهمیدی ؟
_خب فهمیدی ؟
نگاهش رو از برگه گرفت و به هیا دوخت
اما اون که از تداول نگاهشون گونه هاش سرخ شد سریعا چشم هاشو رو روی برگه برگردوند
حالا چیکار می کرد می گفت نمیفهمه؟!
_اوم میشه یکبار دیگه بهم توضیح بدی؟
کوک خندید و خودکار رو در دستش چرخوند
_باشه اما ایندفعه به برگه نگاه کن نه من
هیا خجالت زده چشمش رو روی برگه ثابت کرد تا گوش بده
تهیونگ با شیک های توی دستش به سمتشون اومد
_کوک معلمی بهت میاد
کوک برگشت خودکار رو روی میز گذاشت و خندید سینی رو از تهیونگ گرفت و روی میز گذاشت
حالا همه روی کاناپه سه نفره روبه روی تلویزیون نشسته بودن
_هوم ولی در نظرم معلم ورزش بهتره
کوک بعد از حرفش گوشیش رو روشن کرد و بعد از زدن صفحه ای اون رو مقابل هیا قرار داد
_مثل همونه ببین میتونی حل کنی
هیا مشغول حل مسئله و برادرش و کوک با هم صحبت می کردند
بعد از به دست آوردن جواب ایولی گفت و برگه رو به کوک داد
_تموم شد
لبخندی زد و کوک برگه رو گرفت
_من میرم دستشویی
تهیونگ از جمع سه نفرشون خارج شد و به سمت دستشویی رفت
حالا تنها بودن بهتر بود می گفت
لب هاش رو از هم فاصله داد
_جونگ کوک؟
...
# بی تی اس
نگاهش رو از برگه گرفت و به هیا دوخت
اما اون که از تداول نگاهشون گونه هاش سرخ شد سریعا چشم هاشو رو روی برگه برگردوند
حالا چیکار می کرد می گفت نمیفهمه؟!
_اوم میشه یکبار دیگه بهم توضیح بدی؟
کوک خندید و خودکار رو در دستش چرخوند
_باشه اما ایندفعه به برگه نگاه کن نه من
هیا خجالت زده چشمش رو روی برگه ثابت کرد تا گوش بده
تهیونگ با شیک های توی دستش به سمتشون اومد
_کوک معلمی بهت میاد
کوک برگشت خودکار رو روی میز گذاشت و خندید سینی رو از تهیونگ گرفت و روی میز گذاشت
حالا همه روی کاناپه سه نفره روبه روی تلویزیون نشسته بودن
_هوم ولی در نظرم معلم ورزش بهتره
کوک بعد از حرفش گوشیش رو روشن کرد و بعد از زدن صفحه ای اون رو مقابل هیا قرار داد
_مثل همونه ببین میتونی حل کنی
هیا مشغول حل مسئله و برادرش و کوک با هم صحبت می کردند
بعد از به دست آوردن جواب ایولی گفت و برگه رو به کوک داد
_تموم شد
لبخندی زد و کوک برگه رو گرفت
_من میرم دستشویی
تهیونگ از جمع سه نفرشون خارج شد و به سمت دستشویی رفت
حالا تنها بودن بهتر بود می گفت
لب هاش رو از هم فاصله داد
_جونگ کوک؟
...
# بی تی اس
۴.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.