رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:1
*ویو سوهی*
همینکه به محل رسیدیم بدون مکث و با سرعت وارد شدم و با دیدن شخصی که جلوم بود خشکم زد
چی؟نه این غیر ممکنه مگه میشه؟اون نمیتونه اینکار رو بکنه؟اون همچین شخصی نیست!
نه من الان نباید خودمو ببازم، جلوی بغضم رو گرفتم و به سمت دو جسمی که روی زمین بودن رفتم،جسمی که خونی شده بود و جسمی که بیهوش و تفنگ در دست افتاده بود
به افراد اشاره کردم سریع بلندشون کنن ببرنشون بیمارستان،بعد از اینکه رفتن دستکش و ماسک پوشیدم و با دقت دنبال دلیل میگشتم،دلیلی که ثابت کنه اون،قاتل نیست
اما اگه اون قاتل بود خودم بدترین مجازات ممکن رو بهش میدادم
با دقت به اطرافم نگاه میکردم اما هیچ اثری نبود هیچیزی نبود
رفتم جایی که اون دو جسم افتاده بودن،تفاوت زیاد بود قشنگ مثل مرز بود
ی جا خونی و ی جا تمیز،اگه اون قاتل بود حداقل باید روی صورتش یا دستش یا لباسش یا حتی کمی روی جایی که ایستاده بود خون باشه اما هیچی نبود
قاتل کیه؟این چه بازی کثیفیه؟اونی که به قتل رسیده کیه؟اصلا مرده یا هنوز زندست؟
سوال های زیادی تو ذهنم میپیچید که باعث میشد بیشتر بگردم و کنجکاویم بیشتر بشه
بعد ۲ ساعت گشتن چیزی پیدا نکردم چه قاتل ماهری،ممکن اون باشه؟اما اگه اونه چطور روی زمین بیهوش بوده؟
با زنگ گوشیم از فکر اومدم بیرون و جواب تماس رو دادم
سوهی:چیشد؟
فرد:دختری که تیر خورده بود متاسفانه مُرد و اما اون پسر بخاطر ی سری مواد بیهوش کننده بیهوش شده و هنوز به هوش نیومده،دکتر میگه ممکنه چند ساعت دیگه و ممکنه فردا به هوش بیاد
سوهی:فهمیدم،اسلحه رو ببر جای همیشگی تا من بیام
فرد:چشم
سریع قطع کرد و تا خواستم از محل برم بیرون چشمم به یک تیکه کاغذ خورد،کاغذ؟اونم اینقدر کوچیک؟چی میتونه باشه؟برش داشتم و گذاشتمش داخل کیسه و از اونجا زدم بیرون
اگر بخاطر موادی بیهوش شده پس حتما باید ی اثری از این مواد اینجا پیدا بشه
هرچقدر گشتم نتونستم چیزی پیدا کنم پس با همون ی تیکه کاغذ اکتفا کردم ورفتم به سمت دفتر مخفیم
بعد ۲۰ مین رسیدم که دیدم نامجون رسیده،پیاده شدم و رفتم داخل و رو صندلی که مخصوص من بود نشستم
نامجون:اسلحه روی میزته
سوهی:دیدم،چیز دیگه ای توجهتو جلب نکرد؟
نامجون:هنوز نه ولی به نظرت اون پسر ممکنه قاتل باشه
سوهی:میدونی کار ما برحسب نظراتمون پیش نمیره باید فقط منطقی عمل کنیم،پس نظر من و تو نداره اما امیدوارم اون نباشه
نامجون:درسته
سوهی:درباره دختری که مرد اطلاعات جمع کن هر ریز و بزرگ همه چی خودش خانوادش دوستاش همه چی ریز به ریز،تا فردا عصر برام بیار،اوکی!؟
نامجون:چشم
نامجون که رفت من اون تیکه کاغذ رو دراوردم و توی دستگاه اثر دست گذاشتم،هیچ اثری نبود،هرکی باشه کارشو حرفه ای انجام داده اما هنوز نمیدونه با کی درافتاده،هرچقدر حرفه ای باشی میگیرمت
چراغ مخصوص خوندن نوشته های نامرئی رو آوردم که دیدم فقط یک جمله ی نصفه روش نوشته شده
(بگو انجام شد ف...)
هرچقدر فکر میکردم نتیجه ای به ذهنم نمیرسید اما مطمئنم همدست داره تنهایی این دختر رو نکشته
#اسمان_شب
#BTS
#part:1
*ویو سوهی*
همینکه به محل رسیدیم بدون مکث و با سرعت وارد شدم و با دیدن شخصی که جلوم بود خشکم زد
چی؟نه این غیر ممکنه مگه میشه؟اون نمیتونه اینکار رو بکنه؟اون همچین شخصی نیست!
نه من الان نباید خودمو ببازم، جلوی بغضم رو گرفتم و به سمت دو جسمی که روی زمین بودن رفتم،جسمی که خونی شده بود و جسمی که بیهوش و تفنگ در دست افتاده بود
به افراد اشاره کردم سریع بلندشون کنن ببرنشون بیمارستان،بعد از اینکه رفتن دستکش و ماسک پوشیدم و با دقت دنبال دلیل میگشتم،دلیلی که ثابت کنه اون،قاتل نیست
اما اگه اون قاتل بود خودم بدترین مجازات ممکن رو بهش میدادم
با دقت به اطرافم نگاه میکردم اما هیچ اثری نبود هیچیزی نبود
رفتم جایی که اون دو جسم افتاده بودن،تفاوت زیاد بود قشنگ مثل مرز بود
ی جا خونی و ی جا تمیز،اگه اون قاتل بود حداقل باید روی صورتش یا دستش یا لباسش یا حتی کمی روی جایی که ایستاده بود خون باشه اما هیچی نبود
قاتل کیه؟این چه بازی کثیفیه؟اونی که به قتل رسیده کیه؟اصلا مرده یا هنوز زندست؟
سوال های زیادی تو ذهنم میپیچید که باعث میشد بیشتر بگردم و کنجکاویم بیشتر بشه
بعد ۲ ساعت گشتن چیزی پیدا نکردم چه قاتل ماهری،ممکن اون باشه؟اما اگه اونه چطور روی زمین بیهوش بوده؟
با زنگ گوشیم از فکر اومدم بیرون و جواب تماس رو دادم
سوهی:چیشد؟
فرد:دختری که تیر خورده بود متاسفانه مُرد و اما اون پسر بخاطر ی سری مواد بیهوش کننده بیهوش شده و هنوز به هوش نیومده،دکتر میگه ممکنه چند ساعت دیگه و ممکنه فردا به هوش بیاد
سوهی:فهمیدم،اسلحه رو ببر جای همیشگی تا من بیام
فرد:چشم
سریع قطع کرد و تا خواستم از محل برم بیرون چشمم به یک تیکه کاغذ خورد،کاغذ؟اونم اینقدر کوچیک؟چی میتونه باشه؟برش داشتم و گذاشتمش داخل کیسه و از اونجا زدم بیرون
اگر بخاطر موادی بیهوش شده پس حتما باید ی اثری از این مواد اینجا پیدا بشه
هرچقدر گشتم نتونستم چیزی پیدا کنم پس با همون ی تیکه کاغذ اکتفا کردم ورفتم به سمت دفتر مخفیم
بعد ۲۰ مین رسیدم که دیدم نامجون رسیده،پیاده شدم و رفتم داخل و رو صندلی که مخصوص من بود نشستم
نامجون:اسلحه روی میزته
سوهی:دیدم،چیز دیگه ای توجهتو جلب نکرد؟
نامجون:هنوز نه ولی به نظرت اون پسر ممکنه قاتل باشه
سوهی:میدونی کار ما برحسب نظراتمون پیش نمیره باید فقط منطقی عمل کنیم،پس نظر من و تو نداره اما امیدوارم اون نباشه
نامجون:درسته
سوهی:درباره دختری که مرد اطلاعات جمع کن هر ریز و بزرگ همه چی خودش خانوادش دوستاش همه چی ریز به ریز،تا فردا عصر برام بیار،اوکی!؟
نامجون:چشم
نامجون که رفت من اون تیکه کاغذ رو دراوردم و توی دستگاه اثر دست گذاشتم،هیچ اثری نبود،هرکی باشه کارشو حرفه ای انجام داده اما هنوز نمیدونه با کی درافتاده،هرچقدر حرفه ای باشی میگیرمت
چراغ مخصوص خوندن نوشته های نامرئی رو آوردم که دیدم فقط یک جمله ی نصفه روش نوشته شده
(بگو انجام شد ف...)
هرچقدر فکر میکردم نتیجه ای به ذهنم نمیرسید اما مطمئنم همدست داره تنهایی این دختر رو نکشته
۶.۵k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.