Part ⁷⁰
Part ⁷⁰
ساعت ۲
دوروک هرکار میکنه خوابش نمیبره
آسیه هم همینطور
آسیه: اوفففف دوروک ببین سر چی الکی قهر میکنی
دوروک:برم ببینم آسیه خوابیده یا نه
دوروک در اتاقو باز میکنه آسیه چشاشو میبنده که مثلاً خوابه
دوروک:خوابیده،واقعا بدون من خوابش برد
میره رو تخت میشینه
دوروک: عشقمو ببین چه قشنگ خوابیده کاشکی قهر نکرده بودم کاشکی الان بیدار بودی ازت معذرت خواهی میکردم کنارت میخوابیدم
دوروک خواست بلند شه که آسیه......
آسیه: دوروک
دوروک:تو بیداری؟
آسیه:اره
دوروک: یعنی خودتو زده بودی به خواب ؟
آسیه:اره و همهی حرفاتو شنیدم
دوروک: یعنی الان میتونم بیام کنارت بخوابم ؟
آسیه:اره
دوروک: میدونستم تو هم بدون من خوابت نمیبره عشقم، ولی هنوز سر حرفم هستم بچه میخوام
آسیه: دوروککککک
دوروک:باشه بخوابیم فردا در موردش حرف میزنیم
آسیه:باشه
صبح
عاکف:اوووو پس قراره رسول و آیلا و اورهان و شنگول نوه دار بشن مبارکه پسرم
برک: ممنون عمو عاکف
عاکف: شنیدی دیگه پسرم ، شما نمیخواید دست بکار شید؟
دوروک: باباجون این حرفارو به آسیه بگو نه من اونه که قبول نمیکنه
آسیه: اوفففف دوروک دوباره این بحثو پیش نکش
عاکف:چرا دخترم؟
آسیه:آخه ما هنوز آمادگیشو نداریم دوروکم میدونه
دوروک: نه من امادگیشو دارم
آسیه: دوروک تو همین دیشب بخاطر بچه با من قهر کردی ، تو خودت هنوز مثل بچه ها رفتار میکنی چطور امادگیشو داری؟
دوروک: آسیه بلاخره باید کودک درونت فعال باشه تا با بچه ارتباط خوبی برقرار کنی
آسیه: کودک درون با تخس بودن تو یکی نیست دوروک میترسم بعدا با بچه بخاطر اسباب بازی هم دعواتون بشه
دوروک: ععععع آسیه
عمر: ععععع بسه دیگه خیر سرمون ما هم اینجا نشستیم
آسیه حالش بد میشه میره دستشویی
دوروک: عشقم خوبی ؟
آسیه: اره چیزی نیست فقط یکم حالت تهوع داشتم
دوروک: آها
پسرا میخواستن برن بیرون
دوروک: عشقم اگه حالت خوب نیست بمونم پیشت
آسیه:نه عشقم حالم خوبه نگران نباش تازه اگه حالم بد بشه دخترا هستن دیگه شما برید
دوروک:باشه
پسرا میرن
دخترا هم میخواستن برن که آسیه دوباره حالش بد میشه
سوسن: آسیه خوبی؟
آسیه:اره
ایبیکه: بنظرم عادی نیست منم اون موقع که تازه حامله شده بودم تقریبا حالتام مثل آسیه بود
ملیسا:یعنی ممکنه که آسیه
آسیه:نه امکان نداره حرفشم نزن
یاسمین:خب کاری نداره یه تست بده تا بفهمی حامله ای یا نه
الیف: موافقم
ساعت ۲
دوروک هرکار میکنه خوابش نمیبره
آسیه هم همینطور
آسیه: اوفففف دوروک ببین سر چی الکی قهر میکنی
دوروک:برم ببینم آسیه خوابیده یا نه
دوروک در اتاقو باز میکنه آسیه چشاشو میبنده که مثلاً خوابه
دوروک:خوابیده،واقعا بدون من خوابش برد
میره رو تخت میشینه
دوروک: عشقمو ببین چه قشنگ خوابیده کاشکی قهر نکرده بودم کاشکی الان بیدار بودی ازت معذرت خواهی میکردم کنارت میخوابیدم
دوروک خواست بلند شه که آسیه......
آسیه: دوروک
دوروک:تو بیداری؟
آسیه:اره
دوروک: یعنی خودتو زده بودی به خواب ؟
آسیه:اره و همهی حرفاتو شنیدم
دوروک: یعنی الان میتونم بیام کنارت بخوابم ؟
آسیه:اره
دوروک: میدونستم تو هم بدون من خوابت نمیبره عشقم، ولی هنوز سر حرفم هستم بچه میخوام
آسیه: دوروککککک
دوروک:باشه بخوابیم فردا در موردش حرف میزنیم
آسیه:باشه
صبح
عاکف:اوووو پس قراره رسول و آیلا و اورهان و شنگول نوه دار بشن مبارکه پسرم
برک: ممنون عمو عاکف
عاکف: شنیدی دیگه پسرم ، شما نمیخواید دست بکار شید؟
دوروک: باباجون این حرفارو به آسیه بگو نه من اونه که قبول نمیکنه
آسیه: اوفففف دوروک دوباره این بحثو پیش نکش
عاکف:چرا دخترم؟
آسیه:آخه ما هنوز آمادگیشو نداریم دوروکم میدونه
دوروک: نه من امادگیشو دارم
آسیه: دوروک تو همین دیشب بخاطر بچه با من قهر کردی ، تو خودت هنوز مثل بچه ها رفتار میکنی چطور امادگیشو داری؟
دوروک: آسیه بلاخره باید کودک درونت فعال باشه تا با بچه ارتباط خوبی برقرار کنی
آسیه: کودک درون با تخس بودن تو یکی نیست دوروک میترسم بعدا با بچه بخاطر اسباب بازی هم دعواتون بشه
دوروک: ععععع آسیه
عمر: ععععع بسه دیگه خیر سرمون ما هم اینجا نشستیم
آسیه حالش بد میشه میره دستشویی
دوروک: عشقم خوبی ؟
آسیه: اره چیزی نیست فقط یکم حالت تهوع داشتم
دوروک: آها
پسرا میخواستن برن بیرون
دوروک: عشقم اگه حالت خوب نیست بمونم پیشت
آسیه:نه عشقم حالم خوبه نگران نباش تازه اگه حالم بد بشه دخترا هستن دیگه شما برید
دوروک:باشه
پسرا میرن
دخترا هم میخواستن برن که آسیه دوباره حالش بد میشه
سوسن: آسیه خوبی؟
آسیه:اره
ایبیکه: بنظرم عادی نیست منم اون موقع که تازه حامله شده بودم تقریبا حالتام مثل آسیه بود
ملیسا:یعنی ممکنه که آسیه
آسیه:نه امکان نداره حرفشم نزن
یاسمین:خب کاری نداره یه تست بده تا بفهمی حامله ای یا نه
الیف: موافقم
۴.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.