P10🧸💕
P10🧸💕
کوک«ا.ت رو از کمرش گرفتم و به خودم چسبوندمش«عاشقتم جئون ا.ت
ا.ت«ولی من لی ا.تم
کوک«از حالا به بعد جئون ا.ت شدی...لب هام رو رو لبهای ا.ت کوبیدم و میبوسیدم....براید بغلش کردم و رفتم سمت اتاقم....جیمین و ته خونه نبودن و این خوب بود...انداختم رو تخت و (درس خوندن😈)...ا.ت رو بردم حموم و گذاشتمش تو وان و زیر دلشو ماساژ میدادم«خوبی؟
ا.ت«آره ولی دلم یه کم درد میکنه
کوک«خوب میشه
۱هفته بعد
ا.ت«تو این ۱هفته فهمیدم باردارم....میخواستم فردا روز تولدم بهش بگم...یعنی واکنشش چیه
فردا
کوک«ا.ت آمادهای؟
ا.ت«ها آره بیا تو....وقتی کوک اومد خیلی خوشحال شدم....رفتم محکم بغلش کردم
کوک«لب هام رو لب هاش گذاشتم و یه بوسه سطحی زدم...«بیبی چه خوشگل شده
ا.ت«ددی منم جذاب شده
کوک«وایستا ببینم چی گفتی؟
ا.ت«د....د.....ی...ددی .....یرع فرار کردم پایین
کوک«فقط وایستا دستم بهت برسه کیوت جذاب
ا.ت«عمرا برسه.....رفتم سالن و پذیرایی رو دیدم چه قدر قشنگ بود....چه تدارکاتی
کوک«قشنگه
ا.ت«اوهوم..ولی لازم نبودا
کوک«چرا لود مگه نباید برا دوست دخترم تولد بگیرم
ا.ت«لبخندی زدم ....کم کم مهمونا میومدن و تبریک میگفتن
وسط مهمونی/موقع فوت کردن شمع
ا.ت«همه میشمردند........صفر و فوت .....بهو همه جا تاریک شد و صدای شلیک اومد خواستم فرار کنم ولی یه دستمال اومد جلو دهنم و بیهوشی....
کوک«وقتی برقا دوباره وصل شد همه بودن به جز.....ا.ت
گزارش نکنیددددددد
اسلاید ۲ لباس ا.ت
اسلاید۳و۴ گردنبند و گوشواره
اسلاید۵ناخناش
اسلاید ۶ میکاپش
کوک«ا.ت رو از کمرش گرفتم و به خودم چسبوندمش«عاشقتم جئون ا.ت
ا.ت«ولی من لی ا.تم
کوک«از حالا به بعد جئون ا.ت شدی...لب هام رو رو لبهای ا.ت کوبیدم و میبوسیدم....براید بغلش کردم و رفتم سمت اتاقم....جیمین و ته خونه نبودن و این خوب بود...انداختم رو تخت و (درس خوندن😈)...ا.ت رو بردم حموم و گذاشتمش تو وان و زیر دلشو ماساژ میدادم«خوبی؟
ا.ت«آره ولی دلم یه کم درد میکنه
کوک«خوب میشه
۱هفته بعد
ا.ت«تو این ۱هفته فهمیدم باردارم....میخواستم فردا روز تولدم بهش بگم...یعنی واکنشش چیه
فردا
کوک«ا.ت آمادهای؟
ا.ت«ها آره بیا تو....وقتی کوک اومد خیلی خوشحال شدم....رفتم محکم بغلش کردم
کوک«لب هام رو لب هاش گذاشتم و یه بوسه سطحی زدم...«بیبی چه خوشگل شده
ا.ت«ددی منم جذاب شده
کوک«وایستا ببینم چی گفتی؟
ا.ت«د....د.....ی...ددی .....یرع فرار کردم پایین
کوک«فقط وایستا دستم بهت برسه کیوت جذاب
ا.ت«عمرا برسه.....رفتم سالن و پذیرایی رو دیدم چه قدر قشنگ بود....چه تدارکاتی
کوک«قشنگه
ا.ت«اوهوم..ولی لازم نبودا
کوک«چرا لود مگه نباید برا دوست دخترم تولد بگیرم
ا.ت«لبخندی زدم ....کم کم مهمونا میومدن و تبریک میگفتن
وسط مهمونی/موقع فوت کردن شمع
ا.ت«همه میشمردند........صفر و فوت .....بهو همه جا تاریک شد و صدای شلیک اومد خواستم فرار کنم ولی یه دستمال اومد جلو دهنم و بیهوشی....
کوک«وقتی برقا دوباره وصل شد همه بودن به جز.....ا.ت
گزارش نکنیددددددد
اسلاید ۲ لباس ا.ت
اسلاید۳و۴ گردنبند و گوشواره
اسلاید۵ناخناش
اسلاید ۶ میکاپش
۵۶.۷k
۰۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.