اغوشاستاد

#اغوش_استاد🌙
#پارت53

پس بخاطراین بود اون روز حالش بد شد وکارش به بیمارستان کشیده شد؛
پوزخندی زدم زمزمه کردم:

_گوه تو غیرت شما دوتا مرد که بخاطر زناتون ازخواهر تنهاتون گذشتین

حرفای عزیزی توسرم اکو شد:

"بعداز اونا پناه دیگه اون دختر شاد قبل نشد"

سری تکون دادم وباخودم گفتم:

_چته امیرعلی...چرابهش فکرمیکنی به توچه ربطی داره چی بسرش اومده ومیاد...من خر وباش فکر می کردم حال بد اون روزش بخاطر حرفای من بود

دلم برای چه احمقی سوخته بود...خری امیرعلی

بلندشدم ویه لیوان آب خوردم وکتم پوشیدم وکیفم وبرداشتم واز اتاق بیرون زدم و در وقفل کردم ورفتم سر کلاس بعدی...🔥

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎
دیدگاه ها (۰)

#اغوش_استاد🌙#پارت54سوالی بهش نگاه کردم وگفتم:_چه حرفی درباره...

#اغوش_استاد🌙#پارت51_میشنوم_راستش پناه بخاطر پدر ومادرش حالش ...

#آغوش_استاد🌙#پارت52_نمیدونم_دروغ نگو...شما خوب میدونی کجاست_...

#اغوش_استاد🌙#پارت50نگاهش کردم وگفتم:_اگر جلسه بعد نیان این و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط