شبی غمگین

شبی غمگین
شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنها و غریب است
ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
و او هرگز شکستنم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
دیدگاه ها (۲)

نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...اماایـــــــــــــن ر...

دوستای گلم خواهشا بپرسین کامتت بزارین لطفا جواب همه سوالا رو...

من او را رها کردم تا او خود را در یابدو چقدر سخت است عزیزتری...

من در مهربانی بی دریغ جانم در عجبمتو در انتظار چیزی نیستیمگر...

ای کاش میشد دلتنگی رو مثل یه بیماری درمون کردمیرفتیم دکتر و ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط