من در مهربانی بی دریغ جانم در عجبم

من در مهربانی بی دریغ جانم در عجبم
تو در انتظار چیزی نیستی
مگر کلامی که از اعماق سر برآورد
.
.
بگذار با خیالی آسوده بخوانمت
بنویسمت
من سالهاست میخواهمت به تازگی روز نخست
جای تو هیچ گاه خالی نبوده است
زیر نگاهت زنده میشوند اشیا...!
بیراه نرو
بیا من در تو بیدار میشوم و نفس میکشم
در آســـمانی که در ماست

تو خواهی بود ثابت و روشن.
دیدگاه ها (۱)

من او را رها کردم تا او خود را در یابدو چقدر سخت است عزیزتری...

شبی غمگین شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در ح...

پولکهایش را پاک می کنم امشب شام ماهی داریم و یونسمن برای تو ...

چه روز قشنگی است آن روزی که تو پا به این دنیا گذاشتی...تو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط