سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
(درمورد هیونجین)
(موضوع:وقتی ا/ت بدون اجازه ی هیونجین با یه پسر پارتی رفته بود)
اگه درمورد بی تی اس و استری کیدز سناریو خواستید به من بگید♡♡
وقتی که هیونجین داشت میومد خونه ا/ت و دید که داره با یه لباس خیلی باز میره بیرون و هیونجین میخواست بره پیشش یه پسری با ماشین اومد جلوش و ا/ت سوار شد هیونجین واقعا عصبانی شد و سوار ماشینش شد و دنبال اون ماشین رفت،اون ماشینه جلوی در پارتی رسید و پیاده شدن و به پارتی رفتن هیونجین با عصبانیت وارد پارتی شد و ا/ت هیونجین و دید و واقعا استرس گرفت و نمیدونست چیکار کنه و هیونجین رفت پیش یه دختر دیگه و دستشو گرفت و بوسش کرد ا/ت اومد پیششون و گفت عه هیونجین چیکار میکنی و هیونجین دست ا/ت و گرفت و برد یه گوشه ای و گفت اون پسره کی بود و تو حق نداری که این لباسارو بپوشی و با پسرا بگردی و اونقدر محکم لباش و بوسید که لباش کم مونده بود بترکه و گفت اینو تا خونه داشته باش و بعد هیونجین رفت پیش پسره و گفت تو کی هستی که پیش دوست دخترم میچرخی پسره گفت هنوز باهاش ازدواج نکردی که ویا نامزدت نیست که و هیونجین یه مشت به پسره زد یجوری مشت زد که پسره بیهوش شد و ا/ت اومد هیونجین و کشید اینور و گفت بیا بریم خونه و هیونجین ا/ت و کشید طرف ماشین و هیونجین هیچ حرفی نزد وقتی رسیدن خونه هیونجین گفت یا واقعیت و بگو یا تا صبح به فاک میری و ا/ت گفت اون پسره دوست دانشگاهم بود و با دوست دخترش دعواش شده بود و به من گفت میشه با من بیای پارتی من اولش قبول نکردم ولی خیلی اسرار کرد من نتونستم حرفشو بشکنم اون گفت به هیونجین نگو من میخواستم بگم ولی اگه میگفتم تو نمیزاشتی برم هیونجین گفت یعنی راه حلت این بود و ا/ت میخواست حرف بزنه هیونجین محکم لبش و بوسید و بغلش کرد و برد و روی تخت گذاشت و گفت تو باید تنبیه بشی و زودی لباس های ا/ت و در اورد و همچنین برای خودشو و دیکشو واردش کرد و تند تند ضربه زد و کیس مارک های وحشتناکی روی گردن ا/ت زد و ا/ت جیغ زد و هیونجین گفت این هنوز اولته و حرکاتش رو تند تر کرد و لباش و به لباش چسبوند و صدای ا/ت توی خودش خفه شد و بعداز چند ساعت دوتاشونم خسته شده بودن و هیونجین گفت از این به بعد حق نداری بدون من بیرون بری.
(درمورد هیونجین)
(موضوع:وقتی ا/ت بدون اجازه ی هیونجین با یه پسر پارتی رفته بود)
اگه درمورد بی تی اس و استری کیدز سناریو خواستید به من بگید♡♡
وقتی که هیونجین داشت میومد خونه ا/ت و دید که داره با یه لباس خیلی باز میره بیرون و هیونجین میخواست بره پیشش یه پسری با ماشین اومد جلوش و ا/ت سوار شد هیونجین واقعا عصبانی شد و سوار ماشینش شد و دنبال اون ماشین رفت،اون ماشینه جلوی در پارتی رسید و پیاده شدن و به پارتی رفتن هیونجین با عصبانیت وارد پارتی شد و ا/ت هیونجین و دید و واقعا استرس گرفت و نمیدونست چیکار کنه و هیونجین رفت پیش یه دختر دیگه و دستشو گرفت و بوسش کرد ا/ت اومد پیششون و گفت عه هیونجین چیکار میکنی و هیونجین دست ا/ت و گرفت و برد یه گوشه ای و گفت اون پسره کی بود و تو حق نداری که این لباسارو بپوشی و با پسرا بگردی و اونقدر محکم لباش و بوسید که لباش کم مونده بود بترکه و گفت اینو تا خونه داشته باش و بعد هیونجین رفت پیش پسره و گفت تو کی هستی که پیش دوست دخترم میچرخی پسره گفت هنوز باهاش ازدواج نکردی که ویا نامزدت نیست که و هیونجین یه مشت به پسره زد یجوری مشت زد که پسره بیهوش شد و ا/ت اومد هیونجین و کشید اینور و گفت بیا بریم خونه و هیونجین ا/ت و کشید طرف ماشین و هیونجین هیچ حرفی نزد وقتی رسیدن خونه هیونجین گفت یا واقعیت و بگو یا تا صبح به فاک میری و ا/ت گفت اون پسره دوست دانشگاهم بود و با دوست دخترش دعواش شده بود و به من گفت میشه با من بیای پارتی من اولش قبول نکردم ولی خیلی اسرار کرد من نتونستم حرفشو بشکنم اون گفت به هیونجین نگو من میخواستم بگم ولی اگه میگفتم تو نمیزاشتی برم هیونجین گفت یعنی راه حلت این بود و ا/ت میخواست حرف بزنه هیونجین محکم لبش و بوسید و بغلش کرد و برد و روی تخت گذاشت و گفت تو باید تنبیه بشی و زودی لباس های ا/ت و در اورد و همچنین برای خودشو و دیکشو واردش کرد و تند تند ضربه زد و کیس مارک های وحشتناکی روی گردن ا/ت زد و ا/ت جیغ زد و هیونجین گفت این هنوز اولته و حرکاتش رو تند تر کرد و لباش و به لباش چسبوند و صدای ا/ت توی خودش خفه شد و بعداز چند ساعت دوتاشونم خسته شده بودن و هیونجین گفت از این به بعد حق نداری بدون من بیرون بری.
۷.۴k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.