موهام ....
موهام ....
یادمه خیلی دوسشون داشتم خیلی حساس بودم
موهایی ک لختی و مشکی پرکلاغی بودنش تو همه جا تک و خاص بود مویی ک حالت نمیگرفت و باید ٣شبانه روز میذاشتم گیس باشه تا یکم موج برداره یادمه اخرین باری ک موهام بلند بود یه وجب تا پایین کمرم بود شبش مثل همیشه نخوابیده بودم ساعت ٩صب بود پاشدم رفتم سالن من قصدم تغییر بود ولی دیدم دختری ناراحته گفتم اتفاقی افتاده ؟گفت موهام کمه مدل مویی ک با شوهرم انتخاب کردیم و نمیتونم بزنم گفت شوهرم مدل موی باز دوست داره
دلم براش سوخت
اون عروس بود اون روز
نشستم و گفتم عاطفه جون کوتاهش کن
گفت هرگززززز
گفتم من وقتی میخام کوتاه کن گفت اگه پشیمون بشی چی ؟
گفتم بیخیال
موهامو زد چشامو بسته بودم هر قیچی تیری بود ک به قلبم میخورد و فقط جمله هایی میومد تو ذهنم چه موهاییی.دلبره و موهای مشکیش .من عاشق موهاتم .موهات تو باد تکون میخوره دل منم باهاش میلرزه .گیسو کمند دلبری بااون موها بس نیس.پرکلاغیییییی.دختر بابا موهاتو قوربون...
با صدای عاطفه به خودم اومدم همونجوری ک خواسته بودم موهام کوتاه تا روشونم بود بعد رنگش کردم خودمو تو اینه دیدم تمامه بدنم لرزید
دیگه خودم نبودم خودمو نمیشناختم
موهای کوتاه شدمو خیلی ناز جمشون کرد داد دستم
گفتم احتیاجی ندارم برای این عروس دلبر استفادش کن
نشسته بودم ک عروس با ذوق اومد بیرون پرنسسی بود واسه خودش لبخند زدم براش تو دلم گفتم احساساتم مبارکت
گفتم بقیه از احساساتم استفاده کردن توام استفاده کن
زنگو زدن گفتن داماد اومده عروس پرکشید با احساسات من تا سمته در و دوماد دست کشید رو موهاش گفتم خوش بحاله موهام یبار دسته یه مرد بهشون خورد نوازششون کرد اخ که چه دلتنگ نوازش بودن احساساتم همه و همش با اون عروس و دوماد راهی خونه بختشون شدن
و من موندم
منه بدون احساس
من با یه قلب یخی
موهام همه احساسای من بودن همه عشق من بودن
با مرگ قلبم مرگ اوناام باید میشد الان موهای رنگ شدم بلند دارن میشن ولی بهشون هیچ حسی ندارم دیگه
هرکی ازم پرسید موهات کو؟قلبت کو؟مهربونیت؟عشقت؟خنده رو لبت؟ذوقت ؟و....کو میگم شوهرشون دادم و میخندم همه باهام میخندن ولی هیشکی نمیفهمه ک دلم تنگه واسه اون منه قدیم واسه خندیدن از ته دل واسه احساسم واسه
موهام
موهام
موهام ....
یادمه خیلی دوسشون داشتم خیلی حساس بودم
موهایی ک لختی و مشکی پرکلاغی بودنش تو همه جا تک و خاص بود مویی ک حالت نمیگرفت و باید ٣شبانه روز میذاشتم گیس باشه تا یکم موج برداره یادمه اخرین باری ک موهام بلند بود یه وجب تا پایین کمرم بود شبش مثل همیشه نخوابیده بودم ساعت ٩صب بود پاشدم رفتم سالن من قصدم تغییر بود ولی دیدم دختری ناراحته گفتم اتفاقی افتاده ؟گفت موهام کمه مدل مویی ک با شوهرم انتخاب کردیم و نمیتونم بزنم گفت شوهرم مدل موی باز دوست داره
دلم براش سوخت
اون عروس بود اون روز
نشستم و گفتم عاطفه جون کوتاهش کن
گفت هرگززززز
گفتم من وقتی میخام کوتاه کن گفت اگه پشیمون بشی چی ؟
گفتم بیخیال
موهامو زد چشامو بسته بودم هر قیچی تیری بود ک به قلبم میخورد و فقط جمله هایی میومد تو ذهنم چه موهاییی.دلبره و موهای مشکیش .من عاشق موهاتم .موهات تو باد تکون میخوره دل منم باهاش میلرزه .گیسو کمند دلبری بااون موها بس نیس.پرکلاغیییییی.دختر بابا موهاتو قوربون...
با صدای عاطفه به خودم اومدم همونجوری ک خواسته بودم موهام کوتاه تا روشونم بود بعد رنگش کردم خودمو تو اینه دیدم تمامه بدنم لرزید
دیگه خودم نبودم خودمو نمیشناختم
موهای کوتاه شدمو خیلی ناز جمشون کرد داد دستم
گفتم احتیاجی ندارم برای این عروس دلبر استفادش کن
نشسته بودم ک عروس با ذوق اومد بیرون پرنسسی بود واسه خودش لبخند زدم براش تو دلم گفتم احساساتم مبارکت
گفتم بقیه از احساساتم استفاده کردن توام استفاده کن
زنگو زدن گفتن داماد اومده عروس پرکشید با احساسات من تا سمته در و دوماد دست کشید رو موهاش گفتم خوش بحاله موهام یبار دسته یه مرد بهشون خورد نوازششون کرد اخ که چه دلتنگ نوازش بودن احساساتم همه و همش با اون عروس و دوماد راهی خونه بختشون شدن
و من موندم
منه بدون احساس
من با یه قلب یخی
موهام همه احساسای من بودن همه عشق من بودن
با مرگ قلبم مرگ اوناام باید میشد الان موهای رنگ شدم بلند دارن میشن ولی بهشون هیچ حسی ندارم دیگه
هرکی ازم پرسید موهات کو؟قلبت کو؟مهربونیت؟عشقت؟خنده رو لبت؟ذوقت ؟و....کو میگم شوهرشون دادم و میخندم همه باهام میخندن ولی هیشکی نمیفهمه ک دلم تنگه واسه اون منه قدیم واسه خندیدن از ته دل واسه احساسم واسه
موهام
موهام
موهام ....
۲۶.۸k
۲۳ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.