شکلات تلخ پارت ۴
شکلات تلخ پارت ۴
کوک :اگه میخوای رو بدنت خطی نیوفته بهتره از سر راهم خودت گمشی ..... یه کاری نکن پشیمون شی . فهمیدیییییییی؟. ا.ت:تو اصلا کی هستی چطور جرعت میکنی تهدیدم کنی . کوک:من تهدید نمی کنم من عمل میکنم اینوووو تو کلت فرو کن . ا.ت:فکر کردی من میترسم عوضی برو گمشو اونور ....... میگم گمشو اونورررررر . نرفت خودم پسش زدم و رفتم پسره پرو تهدیدم میکنه ههه عمرا از سر راهت برم کنار کور خوندی .
فردا
با بی حوصله گی لباسامو پوشیدم و رفتم نشستم سر میزم امروز تصمیم گرفتم هیچ کاری نکنم که خودش اومد دستاشو گذاشت رو میزم . کوک:هی تو ...... با توام ........مگههههه کرییییی . سرمو از گوشی که تازه خریده بودم اوردم بیرون به دورو ورم نگاه کردم ا.ت:صدای پارس کسی اومد ؟. پوز خندی زد کوک:مثل اینکه یادت رفته دیروز بهت چی گفتم ها؟. ا.ت:من یادم نمیاد دیروز اصلا باهات صحبت کرده باشم ببخشید شما ؟. کوک:من همونیم که قراره یه روزی ....... استاد اومد سر کلاس برای همین حرفشو قطع کرد و نشست سر میزش . استاد :خب دیروز بهتون درس ندادم چون قرار شد شماها درس بخونین و من ازتون سوال بپرسم چندتا داو طلب بلند شن . کوک:استاد مثل اینکه ا.ت خیلی دوس داره اخه دیروز باهم درس خوندیم و اون همش میگفت من فردا میخوام جواب بدم . پسره عوضی من کی با اون درس خوندم . ا.ت:استاد داره دروغ.. استاد :افرین خانم ا.ت پس لطفا بلند شین . چشم قره ای به کوک رفتم که خندید فکر کرده من نمیدونم جوابا چی میشه کور خوندی سوال اولو پرسید جواب دادم سوال دوم هم پرسید جواب دادم سوال اخرو پرسید اونم جواب دادم تعجب کرده بود استاد:خیلی ممنون خانم ا.ت میتونین بشینین .بهش نگاه کردم و بلند گفتم . ا.ت:خیلی ممنون استاد . نشستم سر جام این چرا اینطوریه همش بهم نگاه میکنه معلومه خیلی گوها خورده .
به درس توجه کردم بعدم زنگ استراحت خورد هممون رفتیم سالن غذا خوری خدایا این شانی تخمیه من دارم باید دقیقا از کنار اونا رد بشم تا برم غذا بگیرم . ا.ت:ولش کن اصلا بهش توجه نکن از کنارش رد شدم خدارو شکر هیچ اتفاقی نیوفتاد غذارو که گرفتم داشتم از کنارشون رد میشدم که با دست زد زیر غذام همش ریخت پایین . کوک:حواست کجاست😅. ا.ت :تو دیگه شورشو در اوردی😠 بلند شد روبه روم وایستاد همه نگامون میکردن کوک:مگه شلی که نمیتونی غذاتو نگه داری . ا.ت:زیادی داری زر میزنی یه کاری نکن . کوک:چی ... یکاری نکنم چی . چشمم به اب پرتقالی که رو میز بود افتاد برداشتمش ریختم رو لباسش . ا.ت:دفعه اخرت باشه این کارو کردی فهمیدی اقای جئون . مات مونده بود راهمو کشیدمو رفتم .
کوک
تعجب کردم اون .... اون الان چیکار کرد . همه داشتن نگام میکردن . کوک:چه مررررررگتونههههههههه.
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
کوک :اگه میخوای رو بدنت خطی نیوفته بهتره از سر راهم خودت گمشی ..... یه کاری نکن پشیمون شی . فهمیدیییییییی؟. ا.ت:تو اصلا کی هستی چطور جرعت میکنی تهدیدم کنی . کوک:من تهدید نمی کنم من عمل میکنم اینوووو تو کلت فرو کن . ا.ت:فکر کردی من میترسم عوضی برو گمشو اونور ....... میگم گمشو اونورررررر . نرفت خودم پسش زدم و رفتم پسره پرو تهدیدم میکنه ههه عمرا از سر راهت برم کنار کور خوندی .
فردا
با بی حوصله گی لباسامو پوشیدم و رفتم نشستم سر میزم امروز تصمیم گرفتم هیچ کاری نکنم که خودش اومد دستاشو گذاشت رو میزم . کوک:هی تو ...... با توام ........مگههههه کرییییی . سرمو از گوشی که تازه خریده بودم اوردم بیرون به دورو ورم نگاه کردم ا.ت:صدای پارس کسی اومد ؟. پوز خندی زد کوک:مثل اینکه یادت رفته دیروز بهت چی گفتم ها؟. ا.ت:من یادم نمیاد دیروز اصلا باهات صحبت کرده باشم ببخشید شما ؟. کوک:من همونیم که قراره یه روزی ....... استاد اومد سر کلاس برای همین حرفشو قطع کرد و نشست سر میزش . استاد :خب دیروز بهتون درس ندادم چون قرار شد شماها درس بخونین و من ازتون سوال بپرسم چندتا داو طلب بلند شن . کوک:استاد مثل اینکه ا.ت خیلی دوس داره اخه دیروز باهم درس خوندیم و اون همش میگفت من فردا میخوام جواب بدم . پسره عوضی من کی با اون درس خوندم . ا.ت:استاد داره دروغ.. استاد :افرین خانم ا.ت پس لطفا بلند شین . چشم قره ای به کوک رفتم که خندید فکر کرده من نمیدونم جوابا چی میشه کور خوندی سوال اولو پرسید جواب دادم سوال دوم هم پرسید جواب دادم سوال اخرو پرسید اونم جواب دادم تعجب کرده بود استاد:خیلی ممنون خانم ا.ت میتونین بشینین .بهش نگاه کردم و بلند گفتم . ا.ت:خیلی ممنون استاد . نشستم سر جام این چرا اینطوریه همش بهم نگاه میکنه معلومه خیلی گوها خورده .
به درس توجه کردم بعدم زنگ استراحت خورد هممون رفتیم سالن غذا خوری خدایا این شانی تخمیه من دارم باید دقیقا از کنار اونا رد بشم تا برم غذا بگیرم . ا.ت:ولش کن اصلا بهش توجه نکن از کنارش رد شدم خدارو شکر هیچ اتفاقی نیوفتاد غذارو که گرفتم داشتم از کنارشون رد میشدم که با دست زد زیر غذام همش ریخت پایین . کوک:حواست کجاست😅. ا.ت :تو دیگه شورشو در اوردی😠 بلند شد روبه روم وایستاد همه نگامون میکردن کوک:مگه شلی که نمیتونی غذاتو نگه داری . ا.ت:زیادی داری زر میزنی یه کاری نکن . کوک:چی ... یکاری نکنم چی . چشمم به اب پرتقالی که رو میز بود افتاد برداشتمش ریختم رو لباسش . ا.ت:دفعه اخرت باشه این کارو کردی فهمیدی اقای جئون . مات مونده بود راهمو کشیدمو رفتم .
کوک
تعجب کردم اون .... اون الان چیکار کرد . همه داشتن نگام میکردن . کوک:چه مررررررگتونههههههههه.
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
۱۴.۰k
۰۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.