"The first"پارت۲
"The first"پارت۲
)با لباس فرمای سفید پزشکی وارد سالن غذا خوری
میشن و همون اول راه چشم ا/ت به نامجون میخوره
که حتی موقع غذا هم داره کتاباشو ورق میزنه... از
ته مین جدا میشه، میره و کنار نامجون میشینه اما
اون انقد غرق درسه که اصال متوجه محیط اطرافش
نیست...
@به به! مستر خفن! یه امضاهم به ما بده! حتی نگا
نمیکنی کی جلوت نشسته؟
&عه اومدی؟ اصال متوجهت نبودم! ا/ت نگا
توروخدا این چقددد باحالههههه
@چی؟چی پیدا کردی که بخاطرش متوجه نشدی
من اومدم؟
&واعایییی نگا کن! این یه کتابه پر از آیا میدانستید
های جالب درباره مغز! نمیتونم ازش دل بکنم!
)ا/ت لحظه ای با قیافه پوکری خیره در افق
میمونه.... بعدش که به خودش میاد یه پس گردنی به
نامجون میزنه
@خاک تو سرت کنم موقع غذا هم درس میخونی/:
بشین غذاتو بخور ببینم!
&یااا چون چیزی نمیگم فک نکن هر وقت خواستی
میتونی بزنی تو سرم! هیچکدوم از دخترای دانشکده
حتی جرئت هم ندارن بهم دست بزنن اونوقت تو پس
گردنی میزنی؟
@ساکت شو بابا من حق مادری به گردنت دارم/:
&اگه اینطور باشه منم حق پدری به گردنت دارم/:
@خوب این ینی چی؟ /:
)نامجون هم در کسری از ثانیه یه پس گردنی به
ا/ت میزنه
&این یعنی اینکه یخورده احساس داشته باش خنگ!
با چقد ذوق و شوق اومدم بهت کتاب معرفی میکنم
این چه وضع برخورده؟ اصن بخاطر همیناس
همیشه یه پله پایین تر از منی دیگه! چون اصن
مشتاق یادگرفتن نیستی!
@بحث اول دوم بودنو شروع نکنا! ادامه بدی همین
ظرف غذا رو میکنم تو حلقت!!!
)نامجون ابرویی باال میندازه و با یه لبخند مضحک
به ا/ت زل میزنه
)با لباس فرمای سفید پزشکی وارد سالن غذا خوری
میشن و همون اول راه چشم ا/ت به نامجون میخوره
که حتی موقع غذا هم داره کتاباشو ورق میزنه... از
ته مین جدا میشه، میره و کنار نامجون میشینه اما
اون انقد غرق درسه که اصال متوجه محیط اطرافش
نیست...
@به به! مستر خفن! یه امضاهم به ما بده! حتی نگا
نمیکنی کی جلوت نشسته؟
&عه اومدی؟ اصال متوجهت نبودم! ا/ت نگا
توروخدا این چقددد باحالههههه
@چی؟چی پیدا کردی که بخاطرش متوجه نشدی
من اومدم؟
&واعایییی نگا کن! این یه کتابه پر از آیا میدانستید
های جالب درباره مغز! نمیتونم ازش دل بکنم!
)ا/ت لحظه ای با قیافه پوکری خیره در افق
میمونه.... بعدش که به خودش میاد یه پس گردنی به
نامجون میزنه
@خاک تو سرت کنم موقع غذا هم درس میخونی/:
بشین غذاتو بخور ببینم!
&یااا چون چیزی نمیگم فک نکن هر وقت خواستی
میتونی بزنی تو سرم! هیچکدوم از دخترای دانشکده
حتی جرئت هم ندارن بهم دست بزنن اونوقت تو پس
گردنی میزنی؟
@ساکت شو بابا من حق مادری به گردنت دارم/:
&اگه اینطور باشه منم حق پدری به گردنت دارم/:
@خوب این ینی چی؟ /:
)نامجون هم در کسری از ثانیه یه پس گردنی به
ا/ت میزنه
&این یعنی اینکه یخورده احساس داشته باش خنگ!
با چقد ذوق و شوق اومدم بهت کتاب معرفی میکنم
این چه وضع برخورده؟ اصن بخاطر همیناس
همیشه یه پله پایین تر از منی دیگه! چون اصن
مشتاق یادگرفتن نیستی!
@بحث اول دوم بودنو شروع نکنا! ادامه بدی همین
ظرف غذا رو میکنم تو حلقت!!!
)نامجون ابرویی باال میندازه و با یه لبخند مضحک
به ا/ت زل میزنه
- ۴.۸k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط