پارت ۱۵ ( زندگی من 🩰 )
پارت ۱۵ ( زندگی من 🩰 )
امروز کلید رو از زنداییم گرفتم و صاف رفتم تو کلاس ...
مکس 💙 در کلاس بود
املی 🩷 : مگه لوکا 🩵 نمیاد ؟
مکس 💙 : نه تو شهر نیست
املی 🩷 : باشه 😕
و رفتیم تو کلاس ...
جک هم برای دومین بار غایب کرد 😐 بعد کمی بازی ( منو مکس ) کای 🧡 اومد و بعد یکی در کلاس رو زد وقتی مکس 💙 در کلاس رو باز کرد من قیافم این شکلی بود 😑😒
چون کسی که اومده بود ، برادرم بود 😑 کتابش رو برداشت و یه گوشه نشست و خوند ...
و بعد هم خانوم اومد و کای 🧡 هم با من تمرین کرد 😁
برادرم از جاش تکون نخورد ولی ما فضولی کردیم 👻
بعد یه دختره اومد اسمش ( مری : مریم ) بود 😐 اونم یه گوشه نشست 😐 و میا 💜 هم اومد 😊 خب بگذریم بعدش روکی 🩶 اومد و منو میا و مکس دعوا کردیم که کی حاضری شو بزنه ... آخر هم من زدم 🤓🤪
میا 💜 میخواست غیبت جک رو بزنه که روکی 🩶 اونو زد میا افسردگی گرفت 😐💔
بعدش همه که رفتن منو میا 💜 فضولی کردیم 🤣زنداییم میخواست ما رو بکشه 😂
و کلاس هم تمام شد 🙃
امروز کلید رو از زنداییم گرفتم و صاف رفتم تو کلاس ...
مکس 💙 در کلاس بود
املی 🩷 : مگه لوکا 🩵 نمیاد ؟
مکس 💙 : نه تو شهر نیست
املی 🩷 : باشه 😕
و رفتیم تو کلاس ...
جک هم برای دومین بار غایب کرد 😐 بعد کمی بازی ( منو مکس ) کای 🧡 اومد و بعد یکی در کلاس رو زد وقتی مکس 💙 در کلاس رو باز کرد من قیافم این شکلی بود 😑😒
چون کسی که اومده بود ، برادرم بود 😑 کتابش رو برداشت و یه گوشه نشست و خوند ...
و بعد هم خانوم اومد و کای 🧡 هم با من تمرین کرد 😁
برادرم از جاش تکون نخورد ولی ما فضولی کردیم 👻
بعد یه دختره اومد اسمش ( مری : مریم ) بود 😐 اونم یه گوشه نشست 😐 و میا 💜 هم اومد 😊 خب بگذریم بعدش روکی 🩶 اومد و منو میا و مکس دعوا کردیم که کی حاضری شو بزنه ... آخر هم من زدم 🤓🤪
میا 💜 میخواست غیبت جک رو بزنه که روکی 🩶 اونو زد میا افسردگی گرفت 😐💔
بعدش همه که رفتن منو میا 💜 فضولی کردیم 🤣زنداییم میخواست ما رو بکشه 😂
و کلاس هم تمام شد 🙃
۱.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.